نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها- حاج محمود كریمی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها- حاج محمود كریمی

در و ببند پسر عمو، بیا كنار ِ من بشین

من تو رو سیر نگاه كنم، كه تنها میشی بعد از این

بیا با هم گریه كنیم، برا غم ِ فردای  تو

تو برای دردای من، من برای دردای تو

بیا با هم گریه كنیم، محرم ِ گریه های من

من برا تو گریه كنم،تو گریه كن برای من

*إبكنی وَ ابك للیتامی.....، زنها اومدند دیدن فاطمه،یه عده ناراحت،یه عده خوشحال، اومدن هنر ِ دست شوهراشون رو ببینن، خیالشون راحت بشه، بیرون كه می رفتند با اشاره یه نفرشون به بقیه گفت: كار فاطمه تموم ِ *

تو گریه كن برای این زخمی كه درمون نداره

اشكاتو من پاك می كنم، با دستی كه جون نداره

*امشب روضه خون نمی خواهیم، فقط بگیم:وای،وای...*

فاطمه ات و می بخشی كه رفیق نیم راه شده

می خوام بمونم نمیشه، آسمونم سیاه شده

فاطمه ات و می بخشی كه خنده رو لبها نداره

میخوای جلو پاهات پاشم،پاهام دیگه نا نداره

*زانو بغل نگیر،این جوری نشین ،پهلوان ِ من، قهرمان ِ من، مرد ِمن، آقای ِ من*

فاطمه ات و می بخشی كه از پا نشستم آقاجون

مدتی ِ لباساتو خودم نشستم آقاجون

من كه میرم به جای من دست سر بچه هات بكش

بمیرم آشفته شدی یه دستی به موهات بكش

حالا بیا با هم گریه كنیم تو برا من ، من برا تو

خدا نكرده نبینه فردا كسی گریه هاتو

بیا با هم گریه كنیم،قربون ِ گریه كردنت

دارم میمیرم برای ِ،زانو بغل گرفتنت

بیا با هم گریه كنیم،حالا كه امشب با منی

شبا سر ِ مزار ِ من نمیشه فریاد بزنی

بیا با هم گریه كنیم،حرف بزنیم با چشمامون

یه لحظه ساكت گمونم بیدار شدن بچه هامون

.   .

بیا با هم گریه كنیم،پسر عمو دارم میرم

فردا می فهمی كه چرا، از تو دارم رو می گیرم

بیا با هم گریه كنیم،فدای تو  اباالحسن

راستی دادم به زینبم،سه تا كفن یه پیروهن

حالا بیا گریه كنیم، برای حال زینبین

گریه كنیم برا حسن، زار بزنیم برا حسین

حسین.....

حالا بیا گریه كنیم، با هم بریم كرب و بلا

قرار ِ بعد ِ روضه مون، روز ِ دهم تو قتلگاه

*راستی علی جان، هر شب بالا سر ِ حسینم یه ظرف آب بذار، "معمولاً این اخلاق بچه رو مادر بهتر می دونه، مادر اخلاق بچه رو بهتر از بابا می دونه،احوال شخصیه رو توی خونه مادرها بهتر از بابا ها می دونن" علی جان حسینم خیلی عطش می گفت، هر شب یه ظرف آب بالا سرش بذار، اگه دیدی ظرف آبش خالیه پرش كن.*

گریه كنیم برای اون سری كه از بدن جداست

گریه كنیم برای اون سری كه روی نیزه هاست

گریه كنیم برا حرم، گریه برای دخترام

گریه برا عروسام، گریه برای ِ نوه هام

گریه برا دختری كه، موی سرش سفید میشه

مثل خودم كبود میشه،مثل خودم شهید میشه

*امشب گذشت،سلمان پرسید: كیف اَصبحت ِ یا بنت رسول الله؟... كیف اَصبحت ِ معولاً برای كسی كه مریض ِ بیشتر استفاده میشه، چرا میگن: اَصبحت ِ. چه جوری به صبح رسوندی، معمولاً شب درد سراغ آدم میآد، همه ی شهر خوابند، فاطمه بیداره،بچه هاش بیدارن، فاطمه از بس رو بستر افتاده، عبارتی كه فرمودن: اسماء بیا صورت ِ من رو برگردون. معمولاً كسی نمی تونه سرش رو تكون بده كه با ضایعه ی نخاعی روبرو شده باشه،دیگه حس ِ گردوندن سر هم نداره، بابا فاطمه حق داره والله، در كه روی ِ فاطمه افتاد، یه نفرم از روی در رد شده باشه، دو نفرم رد شده باشه، سیل جمعیت وارد خانه شد، اون عشق علی بود فاطمه رو، نمیگم از زیر در،باشه از پشت در بیرون آورد، گفت:علی رو كجا بردن؟ عشق علی مرده رو زنده میكنه*

عشق باعث شد كه دل سامان گرفت

پشت درب خانه زهرا جان گرفت

*اما به مرور فاطمه تحلیل رفت، سرش رو هم نمی تونست تكان بده، لذا می بایست بر می گردوندن زهرا رو به شانه ی چپ و راست، برای اینكه كسی به قفا بخواب ِ، كمر درد، پا درد، همه ی اینها اضافه میشه، درد یكی دو تا كه نیست، یكی كه عمل جراحی میكنه بهش دارو میدن، سرفه نكنه،ریه اش تحریك نشه، اما هر دارویی كه باشه، این ریه،این سینه تحریك شده، گفت:سلمان، عمو جان، به علی نگو،هر موقع گریه میكنم، از جای زخم میخ خون جاری میشه،نه به پهلوی راست،آی بازوم، نه به پهلوی چپ،وای پهلوم، سلمان این رو شنید، رفت توی ِ نخلستونا،دید داره می میره، گفت:برم یه جایی داد بزنم،میگه رفتم توی ِ نخلستون دیدم یكی زودتر از من داره داد میزنه*

الا ای چاه یارم را گرفتند

گلم، باغم ،بهارم را گرفتند

الا ای چاه با یك ضربه ی در

همه دارو ندارم را گرفتند

...

آمدی قامت كشیده

می روی با قد ِ خمیده

...

ببین می توانی بمانی بمان

عزیزم تو خیلی جوانی بمان

اگر راه دارد بمانی بمان

...

بمون حسنت و داماد كن،بمون حسینت و داماد كن،بمون زینبت رو عروس كن، بمون نوه هات رو ببین، ای كاش فاطمه بود علی اكبرش رو می دید. آی رفقا امام زمان ما خیلی تنهاست،پیغمبر فرمود: مهدی ِ من آواره است، وای بر ما كه تو آوراه ای، آقا جان بیا تا شیعه راحت بشه، بیا تا من شیعه ی خوبی بشم، آقا جان،آقاجان، مادرشم صدا زد :مهدی بیا مادرت رو كشتن، مرحوم علامه ی امینی فرمود:اولین ناله ای كه مادر زد، صدا زد:مهدی جان به داد مادر برس، لذا وقتی آقا بیا این ناجیب ها رو از قبر بیرون میآره به درخت می بنده، می فرمایند:بگو ببینم مادرمن با شما چه كرده بود، چرا محسنش رو كشتید؟چرا مادرم رو كشتید؟میگه: من این كار رو نكردم. آقا می فرمایند:نامه اش رو بیارید،  توی نامه نوشته: معاویه وقتی فهمیدم فاطمه پشت ِ در ِ، یه لگدی به در زدم، ازصدای ناله اش ترسیدم اومدم كنار برم، یاد ِ علی افتادم، برگشتم،"سادات ببخشند" چنان نواختم سیلی رو از زیر مقنعه گوشواره ریخت رو زمین، ای وای.... آقا جان ما فدای سرت، عالم فدا سرت، آن ذره كه در حساب نآید ماییم، آقا به خاطر ما نه، مادرت صدا زد بیا، حالا دعا كنید منتقم فاطمه بیاد، اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.

.