نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها _ سید مجید بنی فاطمه

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها _ سید مجید بنی فاطمه

تا وقتی كه كنار ِ من بمونی آرومم

فاطمه خانومم

نگو می خوای بری تو كه، می دونی مظلومم

فاطمه خانومم

جارو گرفتی دستت، یه دست به روی ِ پهلوت

مگه علی می تونه، برات بسازه تابوت

كنار ِ هم بمونیم، قرار ِ مون چی بوده

تازه باید بفهمم كه صورتت كبوده

*حالا بی بی داره جواب علی رو میده*

دمای ِ آخر ِ نگاه، به روز و حالم كن

علی حلالم كن

پسر عمو قبر ِ منو، مخفی از عالم كن

علی حلالم كن

ببخش اگه نشد كه، حق ِ تو رو بگیرم

نمی تونم سه ماهه،شونه به دست بگیرم

وصیت هام و گوش كن، یادت باشه همیشه

نیمه شبا حسینم، همیشه تشنه میشه

بچه هارو از امشب، دیگه به تو سپردم

كفن یه دونه كم بود، هزار دفعه شمردم

*حسینم كفن نداره،اما مادر داره*

غریبی ِ حسین ِ من، همیشه معلوم ِ

حسین چه مظلوم ِ

وقتی سرش رو می برند،سرش رو زانوم ِ

حسین چه مظلوم ِ

*آخرین شب ِ فاطمه است،آخرین شبی است كه داره كنار ِ بچه هاش می خوابه*

چون روز ِ آخر بود كار ِ خانه كردم

گیسوی ِ فرزندان خود را شانه كردم

*یه مرتبه وقتی مادر از خواب بلند شد شروع كرد به كار كردن، نود و پنج روز تو بستر افتاده، همچین كه بی بی شروع كرد آب و جارو كردن، یه مرتبه دیدن بچه ها بلند شدن، زینب یه منظره ای رو دید، بعد از در و دیوار تازه خنده رو لبش اومد، زودی اومد صدا زد: حسن جان،حسین جان،بلند شین ببینید مادر دیگه دست به دیوار نمی گیره، اینقدر این بچه ها خوشحال شدن گفتند: مادر دست ِ شكسته اش بالا اومد. یادت باشه بچه اگر هر جای عالم بهترین غذا رو بخوره عاقبت میگه هیچ دست پختی دست پخت ِ مادرم نمیشه. فرمود:بچه هام چند وقتی است دست پخت من رو نخوردند، تنور رو روشن كن می خوام خمیر درست كنم، تنور رو روشن كرد خودش شروع كرد نون درست كردن، این برا حسنم، این برا حسینم، هی زیر لب می گفت: هیچ مادری طاقت نداره گرسنگی ِ بچه هاش رو ببینه. الهی من بمیرم برا اون دختری كه هی می گفت: بابا من دلم درد میكنه.الهی برات بمیرم مادرجان،خودش خونه رو ، رو به راه كرد،فرمود: می خوام بچه هام رو حمام كنم، موهای ِ زینب رو شونه كرد، هی باهاش حرف می زد، مادر مواظب باش، بعد از من تو خانم ِ خونه ای حواست به بابات باشه، بابات خیلی غریبه، بابات رو جدیداً میدونی غرورش رو شكستن. ان شاء الله هیچ مردی جلو زن و بچه اش غرورش خرد نشه،قربون این ناله هاتون برم امشب تو می تونی خوب برا مادر ما زهرا گریه كنی،اما مادر ما نمی تونست خوب گریه كنه، زندگی ِ رو به راهی داشتم،چشمم زدن، فرمود: می خوام حسن و حسین رو حمام كنم، صدا زد: حسن بیا، دیگه بعد از حادثه ی كوچه با حسن چشم تو چشم نشده بودند، تا حسن و می دید روش رو بر می گردوند، می گفت: من جلو بچه ام كتك خوردم، آب رو ریخت رو سر ِ حسن شروع كرد موهای حسن رو شستن،بدنش رو شستشو داد، لب های حسن رو می بوسید می گفت:مادر قربونت برم، كنایه از اینكه مادر یه روزی این لب ها در اثر زهر سبز میشه، حالا كار ِ حسن تموم شد، حالا نوبت ِ آقای ِ من و توست، گفت: حسین بیا، الهی قربون ِ مظلومییتت برم مادر، همچین كه لباس ِ حسین رو در آورد اول زیر ِ گلوش رو بوسه زد، شروع كرد سینه ی حسین رو بوسیدن، شونه های حسین رو بوسیدن،پهلوی ِ حسین رو بوسیدن، شاید زیر لب هی می گفت:مادر ان شاء الله این سینه ات هیچ وقت سنگین نشه،ان شاء الله هیچ وقت نیزه به پهلوت نخوره مادر، كارهارو كه كرد بچه ها رو فرستاد، گفت: جون دادن ِ مادر نبینند، اومد توی ِ حجره رو به قبله دراز كشید، صدا زد اسماء تا چند لحظه ی دیگه من و صدا كن،اگه دیدی جواب نمی دم زود برو مسجد علی رو با خبر كن، روپوش سفید رو روی صورتش كشید خوابید، چند لحظه ای گذشت اسماء صدا زد : یا فاطمه، دید جواب نمیده، یا بنت محمد ٍ المصطفی، دید جواب نمیده، به سر و وصورتش زد اومد بره مسجد علی رو خبر كنه، دید بچه ها اومدن، خودش رو جمع كرد، صدا زدن بچه ها:اسماء به ما بگو، مادرمون كجاست؟گفتم:بچه ها بیایید برید غذاتون رو بخورید، صدا زد تا به حال كی دیدی ما بی مادر دست تو سفره ببریم، یه وقت تا جنازه رو نشون دادم، بچه ها خودشون رو روی ِ سینه ی مادر ، یكی میگه:مادر من حسنم،یكی میگه:مادر من حسینم، حسین صورت به كف پای مادر، حسن رو سینه ی مادر، می دونی چرا حسن خودش رو روی سینه ی مادر انداخت؟ آخه حسن بعد از كوچه جلوی ِ مادر نیومد،گفت:مادرم جلوم زمین خورده، اما حسین هی می گفت:مادر جواب ِ من و بده، من یه سئوال كنم ازت، مگه میشه آدم مادرشو صدا بزنه،جوابش رو نده؟می دونی زهرا كجا جواب حسین رو داد،هلال میگه آب بردم،تو گودال دیدم شمر داره بیرون میآد،كجا میری؟گفتم: حسین رو می خوام سیراب كنم،گفت:برگرد من حسین رو سیراب كردم، چرا دست و پات میلرزه؟ گفت: رو سینه اش نشسته بودم، خنجرم رو با كینه در آوردم، یه وقت شنیدم از گوشه ی گودال یه صدا میآد،یكی میگه: غریب ِ مادر..حسین...*

.