نمایش جزئیات

روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها- حمید علیمی

روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها- حمید علیمی

می نویسم به چشم تر مادر

می نویسم به روی در مادر

با همین پاره ی جگر مادر

سوختم از سکوت اگر مادر

می نویسم مرا ببر مادر

خواهرم نام ِ مادر آورده

چادر گریه آور آورده

غم من باز هم سرآورده

کوچه دادِ مرا در آورده

باز رفتم به آن گذر مادر

کوچه بود و عبور بانویش

کوچه و یک بهشت در کویش

مادری و فرشته هر سویش

باد حتی نخورده بر رویش

من از کوچه بی خبر مادر

کوچه بود و غروب غم بارش

کوچه بود و دو تا عزا دارش

کوچه ی سنگی و دو دیوارش

کوچه و خاك های بسیارش

کوچه پر شد ز رهگذر مادر

دیدم آنجا هزار مشکل را

بسته بودند راه منزل را

جمع نا محرم و ارازل را

دیدم آن روز دست قاتل را

وای از چشم خیره سر مادر

چشم خود را که بست زد سیلی

دید بی حیدر است زد سیلی

وای با دست ِ خود كه زد سیلی

این دلم را كه شکست زد سیلی

 داد می زدم نزن نامرد

کُشتی اش پیش چشم من نامرد

جای مادر مرا بزن نامرد

یک نفر بین چند تن نامرد

از غرورم شکسته تر مادر

او زد و هر دو تا زمین خوردیم

هر دوتا بی هوا زمین خوردیم

پیش نامردها زمین خوردیم

خنده کردند تا زمین خوردیم

چادر و خون و خاکِ سر مادر

شاعر:حسن لطفی

*دستم تو دست ِمادرم بود، اینقدر خوش حال بود، با اون حالش داشت تند تند راه می اومد، زود برسم به علی بگم:قباله ی فدك رو برات گرفتم، تا رسیدیم به اون كوچه كه ای كاش هیچ وقت نمی رسیدیم، اومدیم از كوچه رد شیم یهو دیدم سر كوچه یه نامرد ایستاده، آروم آروم جلو اومد،كجا بودی فاطمه؟مادرم صدا زد:عاقبت حقم رو گرفتم، قباله ی فدك رو ببینم فاطمه، گرفت، یه نگاهی این ور كوچه یه نگاهی اون ور كوچه قباله رو پاره پاره كرد، دل ِ مادرم به درد اومد، صدا زد خدا شكمت رو پاره پاره كنه،یه وقت نامرد چشاش از حدقه بیرون زد، دوباره این ور كوچه رو نگاه كرد، اون ور كوچه رو نگاه كرد، من نفهمیدم چی شد، یه وقت دیدم یه چیزی از بالا سرم رد شد، فقط یهو نگاه كردم دیدم،مادرم رو خاك ِ كوچه افتاده*

خونمون این طرف ِ،از این وری میری كجا؟....

.