نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها _ كربلایی مهدی اكبری

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها _ كربلایی مهدی اكبری

مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم

همه ی زندگی ِ شیر خدا ریخت بهم

داغی و تیزی ِ مسمار اذیّت میكرد

تا كه برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم

بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود

تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت بهم

ثلث سادات میان در و دیوار افتاد

نسل سادات به یك ضربه ی پا ریخت بهم

گُر گرفته بدنِ فاطمه ، ای در بس كن

وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم

رویِ او ریخت بهم، پهلویِ او ریخت بهم

دهنش غرق ِ به خون گشت و صدا ریخت بهم

شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در

رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم

***

ضرب سیلی ِشان زبانزد شد

وسط كوچه گوشزد كردند

از همه دل خراش تر اینكه

محسنش را، چادرش را، همه لگد كردند

***

*آقا امیرالمؤمنین اومد تو حجره گفت: زهرا جان،خیلی وقت ِ فقط شما نشستی، یا توی بستر افتادی، راستش دلم برا راه رفتنت تنگ شده، فقط خواستم ازت خواهش كنم پاشی دو قدم جلوم راه بری، یاد ِ او قدیم ها. گفت:چشم علی. بلند شد،اول یه دستش رو گذاشت،یه خورده خودش رو تكون داد، ببین تا اومد بلند شه، علی دست گذاشت رو شانه اش گفت:بشین فاطمه،بشین اشتباه كردم،نخواستم.*

پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد

گیسوانِ پسرش كرب و بلا ریخت بهم

مادرش آمده گودال، نچرخان بدنش

استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم

با ترك های لبش، با نوك پا بازی كرد

همه ی صورت او با كف پا ریخت بهم.

*سر وقتی از جلو جدا بشه، رگ ها زودتر جدا میشه،محتضر زودتر جون میده، تا این خنجر برسه به استخوان های گردن محتضر جون داده، این سر رو كه از پشت برید، نبرید، كند،سر رو كند،بریدن با یه ضربه كار تمومه، هی می زد  خنجر نمی برید.*

  .