نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز_ویژه فاطمه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _حاج حسن خلج _سید مهدی میرداماد
اشک خون از دیده تر میرود
دختر آمد حیف مادر میرود .....
*بچه،مخصوصا دختر بچه به تولدش خیلی حساسه،هی منتظر یکی امروز بهش تبریک بگه ...." اما میبینه کسی حواسش به این حرفا نیست .... مادر تو بستر افتاده .... خودشم دیگه قید تولدشو زد اومد کنار بستر مادر ... ای مادر ...*
نوازش های دستت بر سر زینب کجا رفته
بگو بامن مگر دستت زکار افتاده ای مادر
*خدایا به حق زهرای مرضیه فرج آقا امام زمان برسان .....خدا دیدگان ما به جمال دل آراش روشن و منور بفرما ....آی خدا ....*
چرا هر روز،لاغرتر ز روز پیش میگردی ...
چرا حال تو اینگو نزار افتاده ای مادر
*یه سوالیه تو ذهن این خانم،اخه مادرش فقط هجده سال داره*
چرا ره میروی و دست بر دیوار میگیری
*این کار،کار پیرزن هاست مادر .... اما مادر زبانش بسته س جوابی نداره ..." جواب رو کی گرفت زینب ؟!! اون موقعی که دید سه ساله داره گوشه ی خرابه ..... دست به دیوار میگیره راه میره .... زیر لب گفت مادر حالا فهمیدم ...*
شبی در خواب بودی آمدم ...
*دختر بچه حساسه، کنجکاوه ...*
شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم
*یه عالمه سوال داشت زینب ... هیچ کی جواب این سوالای زینب رو نداد ....*
شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم
مبادا اینکه بیدارت کنم آهسته بوسیدم
*اینجا این سوال دل زینب رو هیشکی جواب نداد ... باید سعی کنی سوالای دخترت رو جواب بدی ...یه دخترم کربلا یه سوال داشت هیشکی جواب این دخترو نداد .... صدا زد بابا ...*
ز دورا دور میدیدم گلویت عمه می بوسد
*بابا سوال دارم ....*
ز دورا دور میدیدم گلویت عمه می بوسد
صدا زد بابا :
مگر آماده کردی بهر خنجر .......
مرابه صبرو شکیب آن صنم اشارت کرد
خبر نداشت که خود هرچه بود غارت کرد
.