نمایش جزئیات
روضه سنگین و جانسوز_ویژه فاطمیه _شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
*وَ أمَّا ابْنَتُکَ، فَـتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ ...
اما دخترت فاطمه بهش ظلم میشه ... از حق خودش محروم میشه ...
وَ یُؤْخَذُ حَـقُّها غَصْباً الَّذی تَجْعَلُهُ لَها ...
فدکی که خودم بهت دستور دادم به فاطمه بده ... فدک رو به زور ازش میگیرند ... دیگه چی؟!
یُدْخَلُ عَلَیْها وَ عَلی حَریمِها وَ مَنْزِ لِها بِغَیْرِ إذْنٍ ...
بدون اجازه و بدون اذن وارد خونه ی فاطمه میشن ... ای کاش فقط وارد بشن ...
ثُمَّ یَمَسُّها هَوانٌ وَ ذُلٌّ ...
فاطمه دخترت مانع ورود اونها میشه ... رد بشم از این عبارت ...
وَ تَطْرَحُ ما فی بَطْنِها ...
دخترت زهرا بارداره ...
تُضْرَبُ وَ هِیَ حامِلٌ ...
مراعاتش نمیکنند ... اونقدر میزنند ...
وَ هِی تَمُوتُ مِنْ ذلِکَ الضَرْبِ ...
اونقدر بین در و دیوار دخترت رو میزنند که دخترت بستری میشه و به همین ضربات از دنیا میره ... *
از پی حفظ حریم خویشتن
مرد باید پشت در آید نه زن
*اینجوریه یا نه؟! ... اگه کسی در بزنه هیچکس زنش پشت در نمیره *
از پی حفظ حریم خویشتن
مرد باید پشت در آید نه زن
هیچ دانی دختر خیرالبشر
از چه آمد جای حیدر پشت در ؟!
دید مولایش علی تنها شده
خانه اش محصور دشمنها شده
گفت باید پیش امواج خطر
یار گردد بهر یار خود سپر
من که تنها دختر پیغمبرم
پشت این در پیشمرگ حیدرم
اولین قربانی حیدر منم
آن که باشد مرد این سنگر منم
*هرکی میخواد فاطمه رو بشناسه ، بشناسه *
چشم پوشیدم ز جان خویشتن
ای مغیره، هرچه میخواهی بزن
این در کاشانه ، این پهلوی من
این قلاف تیغ ، این بازوی من
*همینقدر بگم بلائی بر سر صاحب خانه آوردند*
آنقدر گویم من در بیت خدا
قل هو الله گشت از قرآن جدا
آرزوی حیدر آنجا کشته شد
هم پسر ، هم مادر آنجا کشته شد
*همه دارند میبینند ... اولین ناله ای که زهرا زد پیغمبر رو صدا زد ...یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ِ هکَذا یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ ...
یعنی بابا کجایی ببینی با حبیبه ات چه کردند ....
بچه های قد و نیم قد فاطمه دارند میبینند ...
زینب اینجا پنج سال بیشتر نداره ... داره عملکرد مادرو رصد میکنه ... دید مادر توی این دود و آتش ، توی بین نامحرمها ، توی هجوم مهاجمین به پیغمبر استغاثه میکنه ... این درس رو یادگار برای خودش نگه داشت ...
کربلائی ها ...پنجاه سال بعد ، روز یازدهم اومد کنار گودال قتلگاه ... دید یه بدنی إرباً إربا روی خاک گرم کربلا ... بی سر ، بی عمامه ، بی نعلین و لباس و انگشتر ،... چه کرد ؟!رو کرد به سمت مدینه و پیغمبر ... درس مادرو اینجا عملی کرد ... صدا زد ...یا جَدّاه صَلّىٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء ...زینب هم به پیغمبر استغاثه کرد ... هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضاءِ ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ...همه ناله بزنیم یا حسین ...
.