نمایش جزئیات

روضه و توسل بسیار جانسوز _شهادت حضرت زهرا (س) _ حاج حیدر خمسه

روضه و توسل بسیار جانسوز _شهادت حضرت زهرا (س) _ حاج حیدر خمسه

تو بدین همه لطافت،که زحور دل ربودی

ز چه بر منه سیه رو ، در دوستی گشودی

*اصلا من به تو نمیخورم ... مگه قحطی نوکر اومده ... بعضیا هویٰ برشون داشته ، فکر میکنن چه خبره ... بعضیا فکر میکنن کاری کردن ... تا ابد هم بیای ، بدهیاتو صاف نکردی ... هممون این شبا حالمون مساعد نیست ... عزاداریم ... اصلا امشب اگر کسی مریض نشده باشه حرف توشه ...*

*آه ... چندتا بچه میشناسم از دیشب صداشون گرفته ... تا حالا شده دهنتو بگیری داد بزنی؟! ... تا حالا شده جیغ بزنی، صداشو کسی نشنوه ؟! ... اینقدر زینب دیشب جیغ زد اما صداشو کسی نشنید ... لذا اینجا دوره شو دید ، کربلا نگاه میکرد ، گریه میکرد ... آه اگه جیغ میزد بچه ها میمردن ... لذا با نگاهش (نالهٔ بدون شیون سکته میکنی*

ز ازل مرا ارادت،به تو بود از سعادت

چو سرشته شد گِل من،تو دل مرا ربودی

به کسی اسیر بودم،که وِرا ندیده بودم

*همه‌ی زنان شهر رو جمع کرد زلیخا ... میخواست فخر کنه ، یه توجیه برا کارش بیاره ... بگه اگه من دل دادم ، همه دل میدن ... به محض این که یوسف وارد شد( بخونید تاریخ و روایات رو ) ... روایت داره تمام زنان دستشونو بریدند با دیدن یوسف ... اون هوسه ...*

*بیایید مادران مارو ببینید ... یه یوسف زهرا داره ... ندیدنش ... برای این یوسف گریبان میدرند ...به اون یوسف مینازند !!! ... بیان مادرای مارو ببینند ، اینقدر برای یوسف زهرا لطمه زدند ...

بعد میگی یوسف رو دیدی؟ میگه نه ... بوی حرمش میاد ... این جالبه ، این قشنگه ... هرجایی رتبه ای توی نوکری پیدا میکنی ، یه بزرگ و راه رفته میاد تا میبینه حالت رو ، میگه از مادرته ... بعد میری ته و توی قضیه رو درمیاری میبینی آره ! ... اینقدر توی سرما توی بغلش توی تکیه ها نشسته ... گریه کرده شیر داده ...*

آقاجان ...

زازل مرا ارادت ، به تو بوده از سعادت

چو سرشته شد گِل من،تو دل مرا ربودی

*امشب دم دریا مراقب باشید ! ... یه خرده مؤدب وایسید ... آخه ختم مادر ، پسر میاد ... مگه میشه پسر برای مادر نیاد! ... چطور مادر برای پسر بره ... چطور مادر ، پابرهنه بشه ... پسر هم میاد ... دم در وایساده ...*

*ما دیدیم مدینه برا مادرت ختم نگرفتن ... برا مادرت یه ختم گرفتیم. ... ما رسم داریم،صاحب عزا دم در وایمیسته ... خدا سلامتی بهت بده آقا ...*

که به روزگار بودم،من حقیر و خوار بودم

*پرچم فاطمیه ، کمرو میشکنه ... یه سؤالی از ملازم آیت الله وحید خراسانی پرسیدم ... گفتم توی مردم و عوام پیچیده ... یه شعری رو منتسب به آقای وحید میدونند ... که کلمه ی سگ به کار برده و گفته من سگ این آستانه ام ... گفت بله ، این برای حضرت آیت الله وحید هست ... گفت آقا اعتقادش اینه ، که سگ رو صاحبش میزنه ، سگ نمیره،اینو من دیدم ، شما هم دیدید ... یه وقت یه خطایی سگ میکنه ، صاحبش با چوب میزنش ... هی میره دور میزنه میاد دوباره پوزه شو میکشه ... اگه بیرونش هم کنه دم در وایمیسته ... اما به ما یه کم چپ نگاه کنه ، میریم ... چندبار رفتیم؟! ...*

من به روزگار بودم،من حقیر و خوار بودم

تو به عزتم فزودی،تو مرا عزیز کردی

اباصالح ...

بابات شده خونه نشین

 *کاش جون بدیم با این حرف*

اباصالح ...

 *سادات گوششونو بگیرن*

مادر تو خورده زمین

 * انگار بدجور هم خورد زمین*

.