نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز _ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _استاد حاج منصور ارضی
دستم از شانه شکسته به تنم می اُفتد
نفس از سینه به هر خم شدنم می اُفتد
*نمی دونم چی جوری زده بودن ....*
گاه یک دست ورم که ز بس سنگین است
وسط ذکر قنوت از بدنم می اُفتد .....
*مادر .... مادر ....*
درد هر بار که در پهلوی من می پیچد
ناله ی ناد علی در دهنم می اُفتد
*انقدر علی رو دوست داشت ....*
هر زمان یاد غریبی علی می اُفتم
ناگهان لرزه به این جان و تنم می اُفتد
چادر از صورت من تا به کناری برود
ذهنم ای وای به یاد حسنم می اُفتد
*اخه تو کوچه بود ......*
دانی ای دختَرکَم این گل بستر از چیست؟
لاله هایی است که از پیروهنم می اُفتد
هر زمانی که سخن از کفن آید به میان
دیده ام بر پسر بی کفنم می اُفتد ....
*حسین ......*
پسرکم ..... بنی .....از روز اول که شنید و دید کفن ها مخصوص هر کسی هست ... اولین کفن رو که برا مادرش خرج کردن ، پیغمبر فرمود این کفن هم مال منه .... این کفن هم مال تو و علی و اینم کفن حسن ......از اون روز به یادش بود .... یه پیراهنی ببافه ......الله اکبر .....
گریه کرد گفت عزیزم گریه نکن ، دخترم ، بعد از من خانه دار این خانه ای .... اول مواظب بابات باش .... بچه ها رو به تو می سپارم .... به بابات علی ام سپردم .... بعضی ها این طوری فرمودن ، فرمود دخترم ، حسینم شب ها از خواب بیدار میشه .... تشنه ش میشه .... آب براش ببر ....
راوی میگه سراسیمه خودش رو به قتلگاه رساند ..... شاید اومده بود ببینه برادر آب خورده یا نه ..... دید داره سر و می بره........حسین .........
.