نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز_ویژه شب جمعه_ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ السَّلامُ علیکِ یا بقیَّةَ النُّبُوَّة یا فاطِمه الزَهرا
*نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ*
هر شب میومدکنارِ قبرِ فاطمه ش .... دونه دونه بچه ها رو می خواباند این زبان حال امیرالمومنین کنارِ قبرِ فاطمه شه ...
می گفت فاطمه جان ، *لَا خَیرَ بَعدَكَ فِی الحَیاةِ ...* اگرچه بعدِ بی بی حسنین و زینبین بودن اما هیچ کدومشون جایِ زهرا رو برا علی پر نمی کنن .... میدونی چرا؟ چون فاطمه کاشِفُ الکربِ علی بود .....
فرمود * لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ عَلَیْها* هر وقت به زهرا نگاه می کردم *فَتَنكَشِفُ عنیّ الهُموم َوالأَحزان* همه غم های علی زایل میشد ..... *لَا خَیرَ بَعدَكَ فِی الحَیاةِ أَبكِی مَخَافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی* هر شب آرزو میکرد سپیدۀ صبح سر نزنِ ... بیشتر با بی بیِ دو عالم دردُ دل کنه ...
این حرفِ ابنِ عباسِ ... علی میگفت : *أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ* بعضی شب ها هم ابن عباس با علی می آمد ... یه شب ابن عباس می گه آمد کنار قبرِ فاطمه ش ، صورت به خاکِ قبرِ بی بی گذاشت خوابش برد " بلافاصله بلند شد فرمود ابن عباس باید برگردم ..."
گفتم آقاجان هر شب می گفتی سپیده سر نزنه ، طولانی تزین شب ، شبِ علی باشه ؟
امشب به این زودی میخوای برگردی ...؟؟
فرمود قدری خوابم برد ، فاطمه م رو زیارت کردم فرمود علی جان اینجا رو خاکِ قبرِ من خوابت بردِ بلافاصله برگرد ، حسینِ من از خواب بیدار شده .....
رحمت خدا به این ناله ها ... یه جمله بگم ...
بی بی جان ... یه بی خوابی یتیمِتُ نتونستی تحمل کنی یاابالحسن یه لحظه بی خوابی حُسِینِ تُ نتونستی ببینی ... لایَوم کَیومَک یا اباعَبدِالله .... چهل شبانه روز این بچه ها تو بیابونا چی کشیدن ...... نه خواب داشتن ... نه خوراک ..حسین .....
.