نمایش جزئیات
روضه و توسلِ جانسوز _ ویژۀ ایام فاطمیه _حاج حسن خلج
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم ...
*این ناله رو آزاد کن ، مرحبا به شما امشب خودت روضه خوانِ خودت باش ... اصلاً بیاید همه با هم روضه خوان بشیم ...*
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
(ای مظلوم علی)
همهٔ زندگیِ شیرِ خدا ریخت بهم
*رحمت خدا به این ناله ها و اشک ها ...سادات من معذرت میخوام ...*
بشکند پایِ کسی که لگدش سنگین بود ...
(وای مادرم ... وای مادرم ....)
بشکند پایِ کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد سلسلۀ آلِ عبا ریخت بهم
ثلثِ سادات میان در و دیوار افتاد ...
نسل سادات به یك ضربۀ پا ریخت بهم
{تنها سه روز از سفرِ مصطفی گذشت
یک سوم از قبیلۀ زهرا شهید شد ...}
*می خوام مقتلِ محسن(ع) رو بخونم الله اکبر ... صحبت از صورتِ فاطمه س ... صحبت از ناموسِ خداس ... تاریخ نوشته نانجیبِ ملعون ، دستایِ بلندی داشته ... دستِ بلند وقتی بخواد سیلی بزنه ، لنگر داره ... ای مادر .... رفقا دری که نیم سوخته ست لگد نمی خواد ... این ملعون با اون دستایِ نحسش آروم هم که هول میداد در کنده میشد رو بی بی می افتاد ... حالا تصور کن کسی که دستش انقدر لنگر داره ، خودش می نویسه همه زورم رو تو پاهام جمع کردم ... *
رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم
دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم
شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در ...
*سوال برا من پیش اومده بود ، اول فکر کردم شاعرش اشتباه گفته این شعر رو ، باید میگفت شدت ضربه چنان بود که در خورد به سر دیگه ، درسته؟؟؟ چرا میگه سر خورد به در ؟... برا اینکه خانمی که بارداره ....... فهمیدی چی گفتم ... خانم خم شد ... صورت خورد به در ....*
شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در ...
رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم
شاعر : قاسم نعمتی
خدایا گنج با گنجینه ام سوخت
میان شعله ها آیینه ام سوخت
چنان مسمار در قلبم فرو رفت
که محسن گفت مادر سینه ام سوخت
شاعر : استاد سازگار
بر درد غریبِ مزمنش گریه کنید
بر چشمِ کبوده مومنش گریه کنید
ای قوم که گریه بر حسینش کردید
این لحظه برایِ محسنش گریه کنید
*همۀ روضه ها باید ختمِ به کربلا بشه ؛ بریم کربلا ... هر مادری که بچه ش رو از دست میده ، داغ به سینه ش میشینه ... تو عوام اینطوریه میگن اگه مادری بچه ش رو ندیده باشه راحت تر تحمل میکنه ... اگه مادری بچه ش رو بغل نگرفته باشه راحت تره ... اما وای به حالِ اون مادری که بچه ش رو شیر داده ... وای به حالِ اون مادری که لبخندِ بچه ش رو دیده ... وای به حالِ اون مادری که غَبغَبِ بچه ش رو بوسیده ...(خو چی میخوای بگی؟) میخوام بگم من یه مادر سراغ دارم کربلا .... *
حسین .....
پیراهنی که دوخته ام بهرِ محسنم
او را به کربلا تنِ طفلِ رباب کن ....
.