نمایش جزئیات
مدح و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ سید مهدی میرداماد
کیستی تو بهشت بابایی
کوثر و قدر و نور و طاهایی
دو جهان ذره و تو خورشیدی
همگان قطره و تو دریایی
هم صدا با تمامی سادات
شیعه گوید تو مادر مایی
مطلعُ الفجر بامداد ازل
لیلة القدرِ حق تعالایی
برتر از درک و دانشِ همه ای
چه بخوانم تو را که فاطمه ای
ای مقامت ز وَهم ها برتر
قدر و جاهت ز وصف ما برتر
مدح تو بر لبِ رسول خدا
ذکرِ ناب ست از دعا برتر
رتبۀ توست از زنانِ بهشت
به خداوندی خدا برتر
جز پیمبر که دست بوسِ تو بود
تویی از کُلِ انبیا برتر
حجره ات کعبۀ دل حیدر
بیتت از بیتِ کبریا برتر
خانه ای روشن از کلام الله
سر زد از آن دو آفتاب و دو ماه
آن چه در این خانه خود را می نمود
عشق بود و عشق بود و عشق بود
*همۀمدینه خبر دار بودن امیرالمومنین و زهرا ،چقدر رابطه شون عاشقونه اس .. خبر داشتن تا علی از جنگ بر میگرده سَر و رو زخمی اول زهرا در رو باز میکنه ..
تا زخمهایِ علی رو مرهم نگذاره کار دیگه ای نمیکنه .. همۀ عالم میدونستن زهراتو خانه نان بپزه بچه ها را آماده کنه اما نگاهش به علی هست .. همه میدونستن چشم از علی بر نمی داره .. آخ بمیرم برات یا علی .. امروز همه میخواهیم برای تو گریه کنیم آقا جان ..
چند وقته زهرا روشو از علی میگیره .. چند وقته دیگه اون خونه تنورش روشن نشده .. چند وقته موهایِ زینبت رو شونه نزدی .. خدا نکنه هیچ خونه ای بی مادر بشه ..خونه ای که بی مادر بشه همه ی کاراهاش بهم میریزه .. *
ای بهشتِ خدا گل رویت
ای رسول خدا ثنا گویت
سورۀ نور خط پیشانی
لیلۀ قدر تارِ گیسویت
شب معراج مصطفی می دید
باغِ جنّت پر است از بویت
روحِ بینِ دو پهلوی احمد
به چه جرمی شکست پهلویت
گر جسارت نبود می گفتم
هُرم آتش چه کرد با مویت
از علی دوستی نشان مانده ست
هم به رخسار هم به بازویت
*خانم جان ، هر قهرمانی مدال داره .. مدالش رو نشونه همه میده .. تو قهرمانِ علی دوستی بودی .. همۀ عالم یه طرف تو علی دوست داشتن ، فاطمه یه طرف .. چرا مدالت رو نشونه علی ندادی .. اینقدر نشون ندادی تا امشب خودش دستش رسید به بازو هایِ ورم کرده ....*
کاش هفت آسمان شَرر می شد
کاش عمرِ جهان سر می شد
بر سر روز اگر غمت می ریخت
از شب تار تیره تر می شد
. .به علی هم نگفتی ای زهرا
که چگونه شبت سحر میشد
هر کسی با علی عداوت داشت
به تو در کوچه حمله ور میشد
جسمِ در هم شکسته ات هر دم
هدف ضربه ای دگر میشد
چشمشان تا که برعلی افتاد
ضربه هاشان شدیدتر میشد
*کی باور میکرد یه زنِ هیجده ساله ، دورش چهل تا نامحرم ... هی به علی نگاه کنن ، زهرا را بزنن ... اینجا آخرین جایی نبود که دورِ یه زن حلقه زدن ... یه جایی دیگه ام سراغ دارم .. دور یه زن مردها حلقه زدن ..
هرچه او بیشتر نفس میزد ..
بیشتر میزدند زینب را ..
تیغ ها مانده بود در گودال
با سِپَر میزدن زینب را ..
یک نفر مانده بود در گودال
صدنفر میزدن زینب را ..
بیاید همین الان نیت کنیم برا زیارت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها یه روضه بخونم .. بگم مادر .. شما را روز زدن .. شما را توی کوچۀ صاف زدن .. شما هیجده ساله بودی زدن .. اما رقیه سلام الله علیها رو شب و روز زدن .. تو بیابون زدن .. تو خارها زدن ...
حسین ....
مادر شما را زدن اما یه تکیه گاه داشتی به نام حسن علیه السلام ، پسرت بود زیر بغلهاتو بگیره .. رقیه رو تو بیابون زدن .. با لگد تو پهلوهاش زدن .. زینب هر چی التماس کرد بزارید ، خودم برم .. زَجر اومد از موهاش گرفت ...
.