نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم حاج حنیف طاهری اجرا شده آذر 98

روضه و توسل جانسوز شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم حاج حنیف طاهری اجرا شده آذر 98

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ اولادِهِ الْمَعصومین

چنان که دستِ گدایی شبانه میلرزد

دلم برایِ تو ، ای بی نشانه میلرزد

هنوز کوچه به کوچه،حکایت از مردی ست

که دستِ بستۀ او عاشقانه میلرزد

*علیِ مظلوم .. آخه :

آنچه بیدادِ خزان با یاس کرد

دردِ آن را باغبان احساس کرد

تا قیامت نه پس از واقعۀ محشر هم

نالۀ یا اَبَتایَت نرود از یادم ..

الحمدالله همه اهلِ روضه اید این تذکرُ برا خودم میگم امام صادق علیه السلام فرمود کور باشه چشمی که برا مادرِ ما گریه نکنه .. نور از اون چشم بره که برا مادرِ ما اشک نریزه .. آخه مادرِ ما هجده سالش بوده .. مادرِ ما تو خونه بچه هایِ قد و نیم قد داشت .. آی مادر ..*

هنوز کوچه به کوچه،حکایت از مردی ست

که دستِ بستۀ او عاشقانه میلرزد

چه رفته است به دیوار و در که تا امروز

به نام تو ، در و دیوارِ خانه میلرزد ..

*قربونِ زبون گرفتنتون .. عوضِ اون نامرد مردمی که درِ این خونه رو نزدن ، یه بار عیادت نیامدن حالِ دخترِ پیغمبرُ بپرسن ..

کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید

یه زمانی یه مادری از دنیا میره حالا سن و سالی داره بچه هاش بزرگ شدن خیلی راحت ترِ .. داغِ مادر همیشه سخته ها ولی این راحت ترِ ، مادر بچه هاشُ از آب و گل دراومدن . وقتی از دنیا میره ، عروس ها دامادا هستن ، میان خلاصه بچه ها کارُ جمع میکنن اما خدا نکنه مادر وقتی از دنیا بره بچه ها از آب و گل درنیومده باشن .. اصلاً اگه تو بسترم میوفته خدا کنه دخترش سن و سالی داشته باشه .. هی میومد میگفت فضه یعنی یه نفر نیست بیاد درِ این خونه رو بزنه .. ما چقدر غریبیم ..*

چه رفته است به دیوار و در که تا امروز

به نام تو ، در و دیوارِ خانه میلرزد ..

چه دیده در که پیاپی به سینه میکوبد

چه کرده شعله که با هر زبانه میلرزد

دگر نشانِ مزارِ تو را نخواهم جست

که در جواب ، زمین و زمانه میلرزد

*دیگه معطلتون نکنم .. بی بی جانم .. فرمودن برا مادرِ ما آه بکشید .. وقتی گریه میکنید دنبالۀ گریه تون آه بکشید .. آهُ معمولاً برا جوون میکشن ... آی مادرِ جوان .. چه خبره این روزا خونۀ علی ؟.. بچه ها این روزا هر کدوم یه گوشه زانو بغل میکنن .. روزایِ آخر فرمود فضه دیگه پرستاریِ فاطمه با خودمه .. خودش دورِ خانومش میگشت .. سرِ فاطمه رو به زانو میگرفت ..*

نمازِ نافله خواندی ولی قیام نداشت

*میدونه اهلِ مدینه کسی سراغِ این خونه نمیاد .. این روزایِ آخر تا درِ خونه رو میزدن میگفت فضه بیا کمکم کن .. میخوام خودم درُ رو علی باز کنم .. منو ببینه غم هاش یادش میره ..( این صحنه ها رو دیده که اینجور حرف میزنه ..*

نمازِ نافله خواندی ولی قیام نداشت

چرا به حرمتِ من این همه قیام کنی؟

* قربونِ نفس زدن هاتون .. این نشونۀ عشقِ .. قیامت میگی من برا حُسینت گلومو زخم کردم .. بی  بی جان انقده ازم بر میومد .. حالا بگم صدا ناله ت بلند شه :*

تو مثلِ اهلِ مدینه زمن نگردان رو ..

که فارغم زدو عالم به یک کلام کنی

ای کتابِ عشقِ من بسته نشو

مثلِ مردم از علی خسته نشو

رفتنت خانه خرابم میکند

ماندنت چون شمع آبم میکند

ای که با من بسته ای لب از کلام

پلک بر هم میزنی جایِ سلام

لبانش می خورد بر هم صدا اما نمی آید

پر شکسته این چنین پرپر نزن

تازیانه بر دلِ حیدر نزن

صحبتی کن ای همه داراییم

رحم کن زهرا بر این تنهایی ام

جانِ زهرا روزِ من را شب نکن

چادرت را بر سرِ زینب نکن

*امام صادق فرمود هی مادرِ ما از هوش میرفتُ روزایِ آخر به هوش می آمد پرستارم که خودِ علیِ .. سر و رو زانو گرفته ..*

فاطمه چشمانِ خود را باز کرد

با زبانِ دل سخن آغاز کرد

کی همیشه همنشینِ فاطمه

 ای امیرالمومنینِ فاطمه

ای که غم ها را عسل کردی علی

گو چرا زانو بغل کردی علی؟

ای که بر عرض و سما هستی امیر

جانِ زهرایت سرت بالا بگیر

این دلِ غم دیده را هم زنده کن

جانِ من یک بارِ دیگر خنده کن

آنکه باید دل غمین باشد منم

دل غمین و شرمگین باشد منم

خواستم یاری کنم اما نشد

ریسمان از دست هایت وا نشد

.