نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرتِ صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها به نفس حاج حسین سازور

روضه و توسل به حضرتِ صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها به نفس حاج حسین سازور

عرشیان دور سر زهرا فقط پر می زنند

بهر مستی از شراب ناب کوثر می زنند

معنیِ آب حیات آب وضوی فاطمه ست

خضر و عیسی نیز از این باده ساغر می زنند

آسمانها موقعِ سجده به ذات کبریا

با توسل بوسه بر جا پایِ کوثر می زنند

هرچه خیرات است در عالم زِ خیر فاطمه ست

خیرهایِ عالم از خیرالنسا سر می زنند

مثل سلمان باش در عرض ادب بر فاطمه

چون که سلمان ها همیشه با وضو در می زنند

در مدینه شأن زهرا را ولی نشناختند

با تبر بر ریشۀ یاسِ پیمبر می زنند

باغ را آتش زدند و یاس بین شعله سوخت

شعله با این کارها بر عرش داور می زنند

تا که می بینند زهرا آمده در پشت در

بی ادب ها، بی وضوها با لگد در می زنند

بدتر از این موقعی که در به شدت باز شد

خانمی را پیش چشم خیس شوهر می زنند

هرچه می‌گوید نزن نامرد! بارم شیشه است

حضرتِ صدیقه را از بغض ، بدتر می زنند

تازه بعد از اینهمه ظلم و جفا بر فاطمه

می نشینند و فقط طعنه به حیدر می زنند

مادرِ سادات دارد می رود از خانه و

اهل عالم در غمش بر سینه و سر می زنند

*اجازه بدید روضه مُ اینجور بگم .. فرستاد دنبالِ سلمان ، فرمود به سلمان بگید بیاد ، ما دلمون براش تنگ شده .. به عجله آمد خانۀ بی بی .. حضرت فرمود سلمان کم به ما سر میزنی ؟.. عرضه داشت خانم ، دیگه بعد از پیغمبر سخته برام قدم تو این خانه بگذارم .. فرمود سلمان جبرئیل برام از بهشت طعام آورده رطب آورده ، سهمِ تواَم کنار گذاشتم ..

دانه ای از رطبِ بهشتی به سلمان داد ، بعد شروع کرد برا سلمان حرف زدن .. سلمان دردهامُ به علی نمی تونم بگم .. انقدر بدون شب تا به صبح ناله میزنم از درد خوابم نمیبره .. سلمان ، بد منو زدن .. سلمان ، نمیدونی با من چه کردن .. سلمان ، این حرفا رو من به علی نزدم ، اما بهت میگم در تاریخ بماند .. آه .. آه .. من باید از اون ضربه ها همون موقع میمردم ، اما گفتم خدایا یه جونی بده از علی دفاع کنم .. آخ مدافعِ حرمِ علی .. فاطمه جان ..

اشاره داشت بی بی به اون مسئلۀ کوچه .. خودشُ رسوند با اون بدنِ زخمی به اون جمعیت  .. همه رو کنار زد شالِ کمرِ علی رو گرفت جانبازِ امیرالمومنین .. فرمود بمیرم نمیزارم آقامُ ببرید .. سلمان ریختن سرم .. یکی با تازیانه میزد .. خدا لعنت کنه قنفذُ .. انقد با قلافِ شمشیر به صورتم زد .. دستم از علی کوتاه شد ..

مَردم این زدنِ زهرا انتشار پیدا کرد .. بسط پیدا کرد .. حقیقتِ ضربه هایِ به زهرا کربلا تجلی پیدا کرد .. راوی میگه دیدم ریختن سرِ زینب .. انقد بی بی رو با لگد زدن .. انقد بی بی رو تازیانه زدن .. اونجا صدا زد مادرشُ .. وا اُماه ...*حسین....صل الله علیک یا مولا یا اباعبدالله

.