نمایش جزئیات

روضه و ذکرِ توسل شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم سید رضا نریمانی

روضه و ذکرِ توسل شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم سید رضا نریمانی

الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجهُم

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ

أسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لاَ إلَهَ إلاَّ هُو عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ العَزیزُ الحَکیمُ الغَفُورُ الرَّحِیمُ  ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ بَدِیعُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ مِنْ جَمِیعِ ظُلْمِی وَجُرْمِی وَ إِسْرافِی عَلَىٰ نَفْسِی وَأَتُوبُ إِلَیْهِ

  السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِه ..

 «اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت

باز هم معصیتم من را زِ آقایم گرفت

*برا همینه اشکم کم شده .. والا چرا قدیم خوب گریه میکردیم برا بی بی .. حالا چقدر گریه هامون کم شده ، برا چشمِ ، امشب هر جور میتونی به چشمات التماس کن بگو مارو شرمندۀ علی نکن ..

دلم گرفته ..

دلِ من زِ عالمُِ و آدم گرفته ..

کدوم گناهم

منُ از تو و تو رو از من گرفته ..

گریه ام گرفته ..

مثه مادر مرده ها گریه ام گرفته ..

بده پناهم ..

نوکرت بهونۀ حرم گرفته ..

گلو بریده ..

مثه تو کشته ای غریب ، کسی ندیده

چه نامرتب ..

سرت رو روی نیزه تنت به زیر مرکب

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت

باز هم معصیتم من را زِ آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوایِ روضه ها

زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

بهر دیدار جمال یار بی‌همت شدیم

یوسف زهرا دلش از عالم و آدم گرفت

وای بر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی

با غریبه رفت و آن را مونس و همدم گرفت

راهِ ظلمت رفتم و در بین راه آقا رسید

داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت

خوش بر احوال گدایی که دم جان دادنش

یک نفس ذکر حسین بن علی را دم گرفت

از همان روزی که آمد مادرم در روضه‌ها

با دلی محزون به دستانش دو تا پرچم گرفت

پرچمِ نام حسین و پرچمِ نام حسن

آه با نام حسن جان ، گونه‌هایم نم گرفت

زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب

مادرم را ضربه ای سیلی از این عالم گرفت

شاعر: روح الله پیدایی

.

.

پرچمِ نام حسین و پرچمِ نام حسن

آه با نام حسن جان ، گونه‌هایم نم گرفت

زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب

مادرم را ضربه ای سیلی از این عالم گرفت

________________________

صبحت بخیر همسرِ من ، افتخار من

یک روز دیگر است که هستی کنار من

شکر خدا گمان کنم امروز بهتری

پیراهن جدید مبارک بهار من

نان که تو میپزی چقدَر مزه میدهد

نان پخته‌ای که سر برسد انتظار من

*آخه روزِ آخر هم بلند شد هم غذا درست کرد هم نون پخت هم خونه رو آب و حارو کرد .. هم موهایِ زینبُ شانه زد .. آخه این دست که بالا نمی اومد .. اما امروز هرجور بود این شانه رو برداشت موهای بچه هارو یکی یکی شونه زد .. همچین که به حسینش رسید هی دست زیرِ گلوش میزد .. آی قربونت بره مادر ..*

از آتشِ تنور کمی فاصله بگیر

آتش بد است با من و با روزگار من

مثل قدیم باز علی جان صدام کن

دستی بکش به رویِ دل بی‌قرار من

زهرا ، برات لقمه گرفتم قبول کن

روزه بس است ، آب شدی روزه‌دارِ من

اسماء برای خانه دو تابوت لازم است

مرگ من است لحظۀ مرگِ نگار من

من بودم و کسی به تو با تازیانه زد

تا عرش رفت آهِ دلِ ذوالفقارِ من

_____________________

به دلم رنگ و روی غم خورده

روزگار علی بهم خورده

آسمان بغض کرده باریده

فاطمه ضعف کرده خوابیده

سخت صبر علی مَحک خورده

پیشِ چشمش زنش کتک خورده

نانجیبان شرر به باغ زدند

به رویِ سینه میخِ داغ زدند

رفت بالا دو دست ، وای به من

گوشواره شکست ، وای به من

کعبۀ کردگار خاکی شد

چادرِ وصله‌دار خاکی شد

از شررِ میخِ

اگه که مادر داره میمیره زیر سرِ میخِ

این سرفه‌های خونیِ شب‌ها از اثر میخِ

زیر سرِ میخِ ..

بی‌صدا میسوزه

دار و ندار علی میون شعله‌ها میسوزه

فاطمه بین آتیشه اما ، مرتضی می‌سوزه

بی‌صدا می‌سوزه

بین در و دیوار

همه وجودش داره می‌سوزه از ضربۀ مسمار

اونقده قنفذ زده به دستش که افتاده از کار

بین در و دیوار . .

یکی لگد میزد

یادم نمیره وقتی مغیره حرفای بد میزد

خودم دیدم دومی با هرچی دستش اومد میزد

مغیره میخنده

با دل پر کینه داره دست بابامُ میبنده

نالۀ زهرا بلنده اما علیِ شرمنده

مغیره میخنده ..

از رو دلم رد شد

اون بی‌حیا که درو شکست از رو مادرم رد شد

یادم نمیره تو کوچه دستش از رو سرم رد شد

از رو دلم رد شد ..

بی‌حیا سیلی زد

زهرا حواسش نبود و نامرد بی‌هوا سیلی زد

بشکنه دستش اون که جلوی مجتبی سیلی زد

بی‌هوا سیلی زد ..

اینا همش درده

چشای مادر سیاهی میره، رنگ رخش زرده

اون که شکست پهلو رو غرور حسن‌و له کرده

اینا همش درده ..

مگه زدن داره؟

آخه مگه دختر پیمبر لایق آزاره؟

یه زن هیجده ساله که بچه تو شکمش داره

مگه زدن داره؟

از کوچه مون برو، برو

دیگه نبینم تورو، تورو

دستت سیاهه نزن...

حسینم ای بی‌سر ، حسین عریان‌پیکر

تو رو تشنه کشتن ، بمیرم ای مادر

دوید و دویدم ، برید و بریدم

سرت را روی نیزه دیدم

قَتَلوک بُنَیَّ ، ذَبَحوک بُنَیَّ

او می‌دوید و من می‌دویدم

او سوی مقتل من سوی قاتل

او می‌نشست و من می‌نشستم

او روی سینه من در مقابل

او می‌برید و من می‌بریدم

او از حسین سر ، من از حسین دل

.