نمایش جزئیات
متن روضه خوانی حضرت معصومه سلام الله علیها- سید مهدی میرداماد
ای سایه یِ بالا سر ِ خواهر، برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر
*هر كلامی رو ، هر حرفی رو بزنیم،هیچی مثل ِ زبان حال خواهر با برادر نمیشه، بعد از اون خواهر و برادری كه كربلا همه ی عالم رو بیچاره كردن، با اون عشقشون، مثال دومش این خواهر و برادرن*
رضا برای تو ، حبیبه ی رب
مثل حسین است برای ِ زینب
*این خواهر و برادر آدم رو وصل می كنند، حالا می خوای وصل بشی*
ای سایه یِ بالا سر ِ خواهر، برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
*بعضی وقت ها اتفاق می افته مادر ِ خونه از دنیا میره، خواهر همه ی عاطفه ی مادر و خرج برادرش میكنه، هم خواهری میكنه هم مادری*
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر، برادر
*آواره شو امشب بین قم و مشهد،روضه از زبون خواهر ِ خطاب به خواهر، تو هم آواره شو*
ای سوره ، چشمی بر من ِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یك بار دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
*خصوصا ً امام رضایی كه از وقتی باباش افتاد زندان همه ی خواهرها سایه ی بالا سرشون امام رضا بوده،خصوصاً این خواهری كه از مادر مشترك ِ، تنها خواهری كه مادرش با مادر امام رضا یكی ِ، خانم حضرت معصومه است،این خواهر و برادر از مادر یكی اند، بی خود نیست اینقدر رابطه، رابطه ی عمیقیه.*
ای سایه یِ بالا سرِ خواهر، برادر
*ان شاء الله هیچ خواهری سایه ی بالا سرش رو از دست نده، پدر از دنیا بره، مادر از دنیا بره، خواهری كه برادر داره باز غصه نمیخوره. جسم حضرت معصومه به برادر نرسید اما صدای ناله اش داره میرسه.*
چیزی به غیر از چشم تر دارم؟ ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم ؟ ندارم؟
دیدم كمالاتِ پدر را در برادر
خدا را شكر برادر دارم برادر
*ببین یه خواهر به كجای ِ عشق می رسه با برادرش این جوری حرف می زنه*
دارالشِفای من دوایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی؟
از جانب زلفت صبایی می فرستی؟
افتاده ام در گوشه ی بستر برادر
*همچین كه نامه ی برادر رو خوند دیگه قرار نگرفت، رسید به شهر قم، همه شنیدید، اما تا امام رضا خبر دار شد خواهرش به قم رسیده خیالش راحت شد، آخه خواهر داره میگه:اهل كنایه ای؟
این جا مسیرِ كوچه ها خوب است خوب است
اینجا نگاهِ مردها خوب است خوب است
حالا كه احوالِ رضا خوب است خوب است
از بس فنا گردیده ام من در برادر
*داداش رضا می خوام برات بگم قم چه خبره:*
در كوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند
این معجری را كه سرم دارم نبردند
این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر
*به جای اینكه معجرم رو ببرند، همه ی زنها تبرّكی دست سرم كشیدن، همه زن ها من و بغل كردن، من و بوسیدن، الله اكبر، تاریخ قم رو ببین، می گفت خانم وضو می گرفت، آب وضوش رو تبركی محله به محله می بردند، میگفتند:دست دختر موسی بن جعفر به این آب خورده....*
.