نمایش جزئیات
حسین سیب سرخی(سینه زنی سنگین _ حضرت معصومه سلام الله علیها)
تاج سر هستی و بالای همه جا داری
منزلت بخشی و خود منصب بالا داری
همهء مسئله دانان و فقیهان گفتند
که تو در هر نفست رمز معماّ داری
هم طراز تو کسی نیست که کفوت باشد
ارث از مادر خود حضرت زهرا داری
ز غم هجر برادر جگرت آب شد و
در دلت حسرت دیدار رضا را داری
خوب شد لحظهء آخر به کنارت آمد
خوب شد قبل سفر سرزده یارت آمد
خوب شد سنگ جفاکار، سرت را نشکست
خوب شد نیزهء کین بال و پرت را نشکست
خوب شد خنجری از پشت سرت را نبرید
خوب شد داغ برادر کمرت را نشکست
خانه ای گشت محیّا که مناجات کنی
هیچ کس اوج نماز سحرت را نشکست
تا به حالا تو نمازی، نشسته خواندی؟
تا به حالا وسط جمعِ حرامی ماندی؟
تا به حالا وسطِ شهرِ ستم چرخیدی؟
تا به حالا روی نی رأس بریده دیدی؟
تا به حالا شده با درد مراعات کنی
تا به حالا شده کَت بسته مناجات کنی
وای، ای عمهء سادات به زینب چه گذشت
دمِ دروازهء ساعات، به زینب چه گذشت
تا که چشمان نجیبش به حرامی ها خورد
آستین را جلوی صورت خود بالا برد
شاعر: حسین قربانچه
در كوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند
این معجری را كه سرم دارم نبردند
این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر!
ای كاش مرغی را كسی بی پَر نبیند
جسمِ برادر را كسی بی سر نبیند
هر كس ببیند كاش كه خواهر نبیند
افتاده روی تل ِّ خاكستر برادر
نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر
با نیزه ای تا شاه را از حال بردند
یك یك تماماً رو سوی اموال بردند
هر آن چه را كه بود در گودال بردند
تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر!
شاعر:علی اكبر لطیفیان
در قتلگه یك اشتباه كردم
تو نیزه خوردی من نگاه كردم
.