نمایش جزئیات

متن روضه حضرت معصومه سلام الله علیها- حاج مرتضی طاهری

متن روضه حضرت معصومه سلام الله علیها- حاج مرتضی طاهری

ای گل ِ بوستان ِ آل الله

 رونق ِ گلستان ِ آل الله

ای مزارت، حریم آل ِ رسول

مظهر عصمت وعفاف ِ بتول

روشنی بخش ِ خانه ی موسی

خاك بوس ِ حریم ِ تو عیسی

انبیا زائران درگاهت

 حوریان محو طلعت ماهت

اولیاء، بهره از درت جویند

 دربرت اشفعی لنا گویند

حرمت مأمن ِ جهان باشد

زائرت واجب الجنان باشد

این بیان ِ رئیس مذهب ِ ماست

 اعتقاد ِ بزرگ ِ مكتب ِ ماست

ای بهین دخت موسی بن جعفر

 ای رضا را تو بهترین خواهر

نازنین عمه ی امام جواد

 جان فدای تو ای نكو بنیاد

ای كه در نام همچو زهرایی

همچونان او شفیعه ی مایی

ای چنان عصمت ِ خدای غفور

تا قیامت مقام ِ تو مستور

*این بی بی كه هیچ، حضرت زهرا هم تا قیامت معلوم نیست مقامش، اون روزی كه همه ی عالمیان به انتظار می ایستند و خطاب می رسه: غَضُّوا أَبْصَارَكُمْ ، چشماتون رو ببندید، ملكه ی عرصه ی محشر می خواد پا به عرصه ی محشر بگذاره،اون روز همه ی عالم و آدم می فهمند فاطمه كی بوده، و فاطمه ی معصومه سلام الله علیها دنبال مادرش فاطمه روانه و  همان اجازه هایی كه مادرش فاطمه برای شفاعت داره این بی بی  هم داره*

روز محشر تویی و میدانت

عرصه ی محشر است جولانت

آری ای دخت ِ موسی ِ جعفر

تو و اذن ِ شفاعت ِ داور

من كه با مهر تو هم آغوشم

جان زهرا مكن فراموشم

ای بانوی ِ سلیمه سلام ِ تو می كنم

جان را فدای جان ِ كلام ِ تو می كنم

تعظیم بر علو مقام تو می كنم

خود را هماره عبد و غلام تو می كنم

بانو كریمه ای و كرم ریزه خوار ِ تو

جان ِ تمام ِ اهل كرامت نثار ِ تو

معصومه ای عصمت حق را تو مظهری

پاكیزه ای و طاهره ای و مطهری

چون جد و باب و مام تو از هر كسی سری

اُخت الرضا و دختر ِ موسی بن جعفری

ای جایگاه ِ نور ِ خدا خانه ی دلت

عالم فدای ِ این همه حُسن و فضائلت

بانو تو را خدای ِ تو معصومه خوانده است

با آنكه درمقام تو افكار مانده است

دردا كه هجر در دلت آتش فشانده است

*چهارده سال بابا رو ندیده،یه روز بابا زندان ِ،یه روز بابا تبعیده،هنوز از هجر ِ بابا خلاص نشده،یه روز دید داداشش زن وبچه اش رو جمع می كرد، فرمود:بیایید برام گریه كنید،گفت:داداش گریه پشت ِ سر مسافر خوب نیست، فرمود:درسته اما اون مسافری كه برگرده، فهمید دیگه رضا رو هم نمی بینه، و لذا دیگه نتونست صبر كنه حركت كرد.*

بانو تو را خدای ِ تو معصومه خوانده است

با آنكه درمقام تو افكار مانده است

دردا كه هجر در دلت آتش فشانده است

شوق رضا تو را به سوی قم كشانده است

صد حیف اجل برای وصالت امان نداد

جانت گرفت و روی رضایت نشان نداد

*اومد اما در ساوه بیمار شد یا مسموم كردند بی بی رو، وقتی رسید به قم مریض ِ بود، اما درود خدا بر مردم این سرزمین،تنها ملتی كه بت پرستی نكرده، مشرك نبوده از روز اول موحد بوده ملت ایران ِ، ملتی كه از روز اول محبت اهلبیت رو در دل جا داده، تا روز آخر وفادار به محبت و ولایت ِ اهلبیت ِ، وقتی فهمیدن خواهر امام رضا داره میاد،شاخه های گل آوردند، محمل ِ فاطمه ی معومه رو گل باران كردند، همه جا این كارو كردند، مگه وقتی خبر دار نشدند از شهادت برادرش امام رضا همه اومدند، حتی زن های نوغان به شوهرهاشون گفتند:اجازه بدید دنبال این جنازه بیاییم، چون ممنوع بود زنها بیان، مكروه هم هست،گفتن :نمیشه، اصرار كردند،وقتی دیدن اجازه نمیدن،گفتن:مهریه هامون رو می بخشیم، گفتن:چرا اینقده اصرار می كنید؟گفتند:آخه این آقا غریب ِ، زن و بچه اش مدینه اند، اومدن اینقدر گل رو بدن امام رضا ریختن، همه جا این مردم برای ولایت خوب امتحان پس دادن، چند روزی كه بی بی درقم بیمار بود خوب ازش پذیرایی كردن، زن های ارادتمند و شیعه و محب این خانواده پرستاری كردند، كاش مردم قم دم ِ دروازه ی شام هم بودند،عوض اینكه این مردم باشند گل باران كنند، اینقدر محمل ِ زینب رو سنگ باران كردند، حسین....*

اهل قم از عزای تو بر سینه می زدند

بر سینه از مصیب دیرینه می زدند

فریاد زآن همه شرر و كینه می زدند

از آن غمی كه بر رخ ِ آئینه می زدند

زین داغ جانگداز مكرر گریستند

در سوگ تو به مادر گریستند

*اومدن چنان تشییع ِ جنازه ی با عظمتی از این بی بی كردند، وای، من فدای آن بدنی كه هفت نفر نیمه ی شب،"دلهای مدینه ای"،سلمان میگه:خوابیده بودم یه وقت دیدم درمی زنند، در رو باز كردم دیدم امام حسن سر به دیوار گذاشته، داره اشك می ریزه، میگه:سلمان تو هم نمی خوای بیای؟. "ساكت نباشی؛ دیگه باید از این بی بی خرج مادرش رو بگیری، شیعه در عزای اهلبیت عیدی نداره،اصلاً هیچ موقع عید نداره، تا اون روزی كه منتقم نیاد شیعه عید نداره " سلمان، ابوذر، مقداد، عمار،ابن عباس، زبیر،امیرالمؤمنین، هفت نفر بدن و غریبانه برداشتند،آوردند كنار ِ قبر زمین گذاشتند، دیدید دفن خانم ها با آقایون یه خورده فرق داره،اگه یه مردی از دنیا بره هركی داوطلب بشه میره تو قبر ،میگه بدن رو بده،یكی هم بدن رو سرازیر میكنه،اما وقتی یه خانمی از دنیا میره،كنار قبر بدن رو زمین میذارن،میگن:برید كنار، نامحرمها برن،دوتا محرم بیاد،مگه:غیر علی كسی هم هست،حسنین كه خردسالند،اگه می تونستند كمك كنند هم علی اجازه نمی داد،آخه كدوم فرزندی دلش میآد بدن مادر جوونش رو توی ِ قبر بگذاره،وای،چه كنه علی؟یه وقت دید دستای پیغمبر از تو قبر بیرون اومد،تا دستای پیغمبر رو دید یاد ِ شب ِ عروسی افتاد، كه پیغمبر نشست بین ِ عروس و داماد، با یه دستش دست ِ فاطمه اش رو گرفت، با یه دست، دست ِ علی رو گرفت،یه نگاه به علی كرد، فرمود:علی جان، اگه توی ِ عالم بهتر از فاطمه سراغ داشتم برات می گرفتم، یه نگاه به فاطمه اش كرد فرمود:فاطمه اگه توی ِ همه ی عالم شایسته تر از علی سراغ داشتم تو رو به اوم میدام، بعد دوباره یه نگاه به علی كرد، فرمود:علی جان، هذِهِ وَدیعَةُ اللهِ وَ وَدیعَةُ رَسُولِهِ ، علی جان فاطمه امانت خداست، فاطمه امانت ِ من ِ،"ان شاءالله مدینه ناله بزنی برا غربت علی و زهرا" وقتی به چیزی امانت میگن، اولین شرطش اینه، امانت رو از هر كی گرفتید به خودش برگردونید،كه علی منتظر بود صاحب امانت بیا و زهرا رو به اون تحویل بده، شرط دوم اینه:امانت رو همون جور كه تحویل گرفتی برگردونید،اینجا دیدن علی سرش رو پایین انداخته، صدا میزنه :یارسوالله این امانت اون امانت نیست، وقتی به من تحویل دادی پهلوش سالم بوده،سینه اش مجروح نبوده،صورتش جای ِ سیلی نداشته، یا زهرا.... نمی دونم چه حالی داشت علی وقتی كفن رو باز كرد، صورت ِ سیلی خورده رو روی خاك گذاشت،آخه این دستور ِدینه،سنت ِ،خیلی سخت بود برا علی،اینجا برا علی سختر بود یا كربلا برا علی بن الحسین، كه می خواد این سنت رو عمل كنه، اما می بینه بابا سر نداره،دیدن از قبر بیرون نیومد، جلو اومدن دیدن خم شده،لب هارو گذاشته به رگ های گلوی ِ بابا،حسین...... آرام جانم،حسین....روح و روانم*

.