نمایش جزئیات
ذکر توسل_شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها _حاج محمد کمیل
سلام بر تو که اسطوره ی حجاب شدی جواب های سؤالات بی جواب شدی سلام بر تو که در آسمان علم و ادب شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی
به خاک کشور ایران دو نور تابان شد رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی برای یاری دین و امام عصر خودت شبیه عمه ی خود پای در رکاب شدی
ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد برای نام کریمه تو انتخاب شدی برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست رضا حسین شد و زینبش حساب شدی خدا کند بنویسی مرا به نوکری ات تو دختری ولی عالم فدای مادری ات
نگاه مرحمتی کن به این گدا بی بی بده به حق رضا حاجت مرا بی بی میان صحن تو جارو به دست میگیرد برای خادمی ات صاحب عصا بی بی
قسم به جان خودم جبرئیل می میرد اگر که پر نزند دور این سرا بی بی پی زیارت زهرا به قم سفر نکنم بگو کجا بروم من بگو کجا بی بی
مراجع و علما حلقه دور تو بستند برای اینکه تویی باب علم ها بی بی غمی نمانده برای اهالی ایران دمشق ما توئی و کربلا رضا بی بی غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود تو از دیار خود افتاده ای جدا بی بی تو آمدی که انیس دل رضا بشوی تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی
مرا خدات نوشته برای نوکری ات برای بال زدن در هوای زائری ات از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند رضا همیشه بنازد به مهر خواهری ات
تو آمدی که سپاه برادرت باشی رواست اینکه بنازد به این دلاوری ات زبس مقام تو بالاست آفریننده ت نیافت هیچ کسی را برای همسری ات گل همیشه بهار امام هفتم ما دلم شکسته برای خزان پرپری ات "شاعر:مهدی نظری"
*** ای سایه ی بالا سرِ خواهر برادر ای جانِ از جانِ خودم بهتر برادر خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم برایت می شوم مادر برادر
ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز یک بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
چیزی به غیر از چشم تر دارم ندارم از گوشه ی زندان خبر دارم ندارم اصلاً نمی دانم پدر دارم ندارم دیدم کمالاتِ پدر را در برادر
از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟ با التماس من دعایی می فرستی؟ دارالشِفای من دوایی می فرستی؟ افتاده ام در گوشه ی بستر برادر!
اینجامسیرِ کوچه هاخوب است خوب است وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است حالا که احوالِ رضا خوب است خوب است از بس فنا گردیده ام من در برادر
در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را که سرم دارم نبردند اینجا چه شأنی دارد این معجر برادر
ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند افتاده روی تلِ خاکستر برادر
نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر
با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یک یک تماماً رو سوی اموال بردند هر آنچه را که بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر برادر
"شاعر:علی اکبرلطیفیان"
.