نمایش جزئیات
ماجرای کوچه(شعر شهادت حضرت زهرا(س))
کسی جز فاطمه مظلومی مولا نمی داند
بجز او کس غم آن رهبر تنها نمی داند
حدیث غم فزای کوچه را خواهی اگر دانی
به غیر از مجتبی ز آن محشر کبری نمی داند
ز ضرب و شدت سیلی زبانم لال یا مهدی
یقین دارم کسی جز صورت زهرا نمی داند
گمانم فاطمه آندم درون کوچه نها بود
کسی از ظلم آن نامردان در آن بلوا نمی داند
کنار شعله ی آتش گلی بین در و دیوار
کسی از رنجهای نو گل بطحا نمی داند
د رآن بلوای نا مردان مغیره همره قنفنذ
کسی از ظلم های آن دو بر زهرا نمی داند
کسی از شدت ضرب در و مسمار ای مردم
به غیر پهلوی انسیه الحورا نمی داند
بلی بین در و دیوار قربانگاه محسن شد
دلی از کینه ی آن فرقه ی اعدا نمی داند
علی در خانه بود و فضّه را زهرا صدا می کرد
کسی از راز و رمز گفته ی زهرا نمی داند
گمانم دست خیبر کن در آندم بسته بود از کین
کسی جز فضه آری زآن غم عظمی نمی داند
چه گویم حال زهرا و وصایای پیمبر را
غم آن دختر غم دیده جز بابا نمی داند
تمام اشک ما ، برقبر نا پیدای او باشد
که جز مهدی کسی زآن قبر نا پیدا نمی داند
الا سادات عالم زین مصیبت رخت غم پوشید
کسی قبر غریب مادر ما را نمی داند
رحیمی بس نما شعرت که گریان کرده مهدی را
که جز او کس حدیث غربت زهرا نمی داند
سید عبدالرحیم (حسین ) رحیمی