نمایش جزئیات

چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود

چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود

چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود

زهرا حریف چشم تو باران نمی شود

گیرم كه نان  بعد خودت هم درست شد

نان بدون فاطمه كه نان نمی شود

برخیز و باز مادریت را شروع كن

فضه حریف گریه طفلان نمی شود

بدجور جلوه كرده كبودی چشم تو

طوری كه زیر دست تو پنهان نمی شود

معجر بزن كنار و علی را نگاه كن

خورشید زیر ابر كه تابان نمی شود

فهمیده ام زسرفه سنگین سینه ات

امشب نفس كشیدنت آسان نمی شود

ای استخوان شكسته ی حیدر چه می كنی

با كار خانه زخم تو درمان نمی شود

من خواهشم شده است كه زهرای من بمان

تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود

گفتم كه روی خویش عیان كن ببینمت

گفتی به یك نگاه به قرآن نمی شود

................

سوزم و سازم و ناید زدرون فریادم

 کاش من زود تر از فاطمه جان می دادم

از زمانی كه شریك غمم ازدستم رفت

هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم

کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار

چون در سوخته می سوخت همه بنیادم

كس نداند كه در آن دم به تو من چه گذشت

تو نفس می زدی و من ز نفس افتادم