نمایش جزئیات
ذکر توسل زهرایِ مرضیه سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه با نوایِ کربلایی حسین رجبیه
من بحر نهفته در سبویم
فریادِ شکسته در گلویم
خورشید در آبگینه دارم
صد قُلزم خون به سینه دارم
بحری شدهام تمام گوهر
در مدح و ثنایِ کفو حیدر
طوبی تمام قدِ احمد
زهرا گلِ گلشنِ پیمبر
آن بهجت قلب قلب هستی
آیینۀ حق و حقپرستی
رکن دگر امام خلقت
مام پدرِ تمام خلقت
لبخند نماز بر لب اوست
صد لیله قدر ، هر شب اوست
او مادرِ دودمان وحی است
خورشید ستارگان وحی است
جبریل کند بسی تعلّم
تا در بر او کند تکلم
عنقای سحر بدان کمالش
دل بسته به نغمه بلالش
فردوس گدای فضه اوست
خاک کف پایِ فضه اوست
احمد که خدا دهد سلامش
مأمور بُود به احترامش
در محضر او قیام میکرد
بر او به ادب سلام میکرد
وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت
دیدند خدای بینیازش
فخریه نموده بر نمازش
چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور
زان نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان
حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهانِ بی نهایت
چون فاطمه اش دُّر سخن سُفت
رازی زِ کمالِ خویشتن گفت
حیرت زده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزدِ مصطفی رفت
احمد که زقصه بود آگاه
لبخند زد و شکفت آنگاه
کی کُلّ علوم را تجسم
بنشین به بَرم بزن تبسم
کین رازِ نگفته با تو گویم
زهراست محمد و من اویم
ای روحِ لطیفُ و جاودانی
وی جان و تنِ تو آسمانی
ای مادرِ انبیاء زِ آدم
وِی قدِ نبی به محضرت خم
ما را نرسد ثنات زهرا
خورشید کجا و مورِ صحرا
جایی که رسول بوسدت دست
باید که لب از سخن فرو بست
تو یارِ امام راستینی
تو دستِ خدا در آستینی
جز دستِ خدا کسی نشاید
کز دستِ کسی گره گشاید
{به خواستگاری من چو فروختی سپرت را
کنون برایِ تلافی کنم سپر سینه ..
محسن که جایِ خود حسنینم فدایِ تو
وقتی تو بی کسی به پسرها نیاز نیست
دیوار هم برایِ اذیت شدن بس است
دیگر فشار دادن درها نیاز نیست}
________
کی گفته که قبرِ تو نهان است
خاکِ تو فراتر از جهان است
بالله قسم ای رسول را اُم
عالم شده در مزار تو گم
ارکانِ وجود محکم از توست
مُلک و ملکوتِ عالم از توست
بر عرشۀ فُلکِ تو فلک چیست
در وسعیتِ مُلکِ تو مَلک چیست
مسکینِ تو ای ملیکۀ دین
صد باغِ فدک دهد به مسکین
بالله به بهشت ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری؟
تو بهرِ علی قیام کردی
خود را سپرِ امام کردی
شاعر : استادغلام رضاسازگار
________
شیخ عباس قمی "طاب ثراه"
نقل کرده ست حدیثی جانکاه
از سُلیم آن ثقه گفتی روزا
کامدم مسجد و دیدم آنجا
در یکی حلقه نشسته جمعی
همه پروانه علی چون شمعی
رویِ خود کرد به مولا عباس
پرسشی کرد از آن خیر الناس
گفت کی معدنِ علمِ یزدان
از چه رو دومیِ بی ایمان
حقِ عمال همه نصف نمود
غیرِ قنفذ که از او کم ننمود
علی آن پادشه بی مانند
یک نگاهی به جوانب افکند
چون که بیگانه در آن جمع ندید
آهی از سینۀ پر درد کشید
حلقه زد اشک به چشم آن شاه
گفت با ناله و آهی جانکاه
کان ستم پیشۀ رذلِ نامرد
به ع م ر خدمتِ شایانی کرد
چون ع م ر گفت بزن ای قنفذ
بازویش را بشکن ای قنفذ
تازیانه به غضب بیرون کرد
بازویِ فاطمه را پر خون کرد
آنقدر زد که شکست آن بازو
تا پایِ مرگ دُختِ نبی را کتک زدن ...
معنی "طاب ثراه" :پاک و پاکیزه باد خاک او .
(دعائی است که درباره ٔ مردگان هنگام ذکر نام آنان بر زبان آرند)