نمایش جزئیات

سینه زنی سنگین و جانسوز _شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها_کربلایی مهدی رسولی

سینه زنی سنگین و جانسوز _شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها_کربلایی مهدی رسولی

(میخوام بگم یه روضه از قصه ی تلخ روزگار

یه چادرم شکسته دل ساده و خاکی ، وصله دار) ۲

امشب بذار چادر بی بی روضه خون باشه ...

شب عروسی علی آروم آروم ، قدم قدم

رو سر ماه مدینه به خونه ی بخت اومدم

روی سرم تو کوچه ها گل میزدن همسایه ها

وارد خونه میشدم میون دست مرتضی

یادم نمیره ... اون روزا که بین همه ... برو بیایی داشتیم

شبا تو خونه ی علی ... چه قصه هایی داشتیم ... عجب روزایی داشتیم ۲

(دم غروبه ... بارون بارون روی پرم ... داره بارون میباره تنگه دل همسفرم ... داره بارون میباره) ۲

*** نه سال عاشقی گذشت تو خونه ای پر از وفا

زیر پرم بزرگ شدند حسین و زینب باصفا

خانوم عزیز همه بود تا که باباش گذاشت و رفت

بعد بابا ، عَدو رو دل زخمی رو جا گذاشت و رفت

برا تسلّای دلش هیزم آوردن پشت در

خانوم منو رو سر گرفت بلند شد ایستاد پشت در ... (چی شد؟)

یادم نمیره ... تا که آتیش زدن درو ... آتیش نشست رو دامنم

تا در وا شد دیدم خانوم ... صدا میزد وای محسنم ...

(دم غروبه بارون بارون روی پرم ... داره بارون میباره تنگه دل همسفرم ... داره بارون میباره) ۲

*** «««ببین چادرش چی جور داره خاطره میگه براتون !؟ حرف همین ایام و همین روزاست ...»»»

نفس نفس میزد گلم سر میومد تحملم

کارای خونه رو میکرد خانوم بی تعادلم

«««چادر داره سوال میکنه ...»»»

کشیده میشم رو زمین شِکوه ز تقدیر میکنم

نمیدونم چند روزه که زیر پاهاش گیر میکنم

خدایا من قد کشیدم یا قد زهرا خمیده !؟

یادم نمیره ... منو رو صورت میگرفت ... از مرتضی رو میگرفت ...

دستشو از زیر پرم ... بی بی به پهلو میگرفت ...

شدم ز بعد مادر ... ارثیّه یه دختر ...

*** دم غروبه... ( کدوم غروب ؟!؟ ‌عجب غروبائی داشته این چادر ...)

من رو سره یه خواهری ... داره بارون میباره تو قتلگاه برادری ... داره بارون میباره ...

بو گیرو دارید گلدیم گورم حالین نجدی بویور گوروم باجن اولسون یارالارین نجدی حسین .......

(تو این گیرو دار اومدم ببینم حالت چطوره بگو ببینم خواهرت بمیره،زخمات چطوره) حسین .......

.