نمایش جزئیات
روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها با نوای کربلایی حسین رجبیه
با خدا خواهی شوی نزدیک از خود دور باش قهر کن با تیرگی آنگه رفیقِ نور باش هر کجا رو آوری طور است موسایی بجو بی خبر موسی تو خود هستی مقیم طور باش حور زیبایی ندارد پیشِ زیبایی دوست محو روی دوست شو کمتر به فکر حور باش گر چه در خود از خدا مامورها داری بکوش خود برای خود به دفع هر خطر مأمور باش مار آزارد زنیش و مور ماند زیر پا خوی آدم خوش بوَد نه مارشو نه مور باش این سخن را از امیرالمؤمنین دارم به یاد هر مصیبت تا لب گور است فکر گور باش گاه دیدار خدا از پای تا سر چشم شو و زنگاه غیر او تا چشم داری کور باش هرکجا دیدی که خواهند از خدا دورت کنند تا قدم داری از آن دور از خدایان دور باش ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من کيم جان جهان ممدوحه جان آفرينم مادر توحيد و بانوی سماوات و زمينم شمع جمع پنج تن همسنگر حبل المتينم وجه ربّ العالمين جان ولايت رکن دينم کوثر و تطهير و قدر و هل اتي و يا و سينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم کشتی توحيد را سکان منم لنگر منم من خواجه ی لولاک را دختر منم مادر منم من چارده معصوم را گردون منم محور منم من مومنون من، قدر من، طاها منم، کوثر منم من گوهر عين الحياتم اختر حق اليقينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم *الحمدالله فیض آماده ست ، چند خطی عرض توسل از زبانِ حبیبۀ خدا و از همه التماسِ دعا یا اباصالح المهدی ادرکنی .. ان شالله از جنس نگاه هایی که جدتون ابی عبدالله به حُر کرد به این جمع و منه رو سیاه بندازید، ان شالله همۀ ما رو امشب در هم بخرند از اون نگاه ها که وقتی حر روز عاشورا برگشت ابی عبدالله فرمود حر : گام اول پیشِ تیرِ خشم من دلربایی کرد از تو چشم من کوثرت در کام بود از ساغرم زان ادب کردی به نام مادرم این که گردیدی به عشقِ ما اسیر مادرم فرمود دستش را بگیر ان شالله امشب حبیبه خدا به آقازاده شون امام زمان بفرمایند یه نگاهی به این جمع بیندازند.. امشب بگو خانم: لطمه ها بر تو نازنین میخورد کاش ناموسِ ما زمین میخورد اسماء سالخورده مرا راه میبرد انگار از کنیزِ خودم پیر تر شدم* نخل سر سبز ولايت اعتدال از من گرفته صبر و ايثار و فداکاري کمال از من گرفته مريم عذرا بدان پاکي مدال از من گرفته خانه ی شير خدا مجد و جلال از من گرفته خشت خشت آن شده محو دعای دلنشينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم دستِ خالق آفرینش را زِ نورم آفریده مصطفی بویِ بهشت از سینه ی پاکم شنیده مرتضی رویِ خدا را در رخم پیوسته دیده آفتاب از خاک پایِ فضه ام گل بوسه چیده آسمان یازده خورشیده بی مثل و قرینم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم من کيم ام الولا ام النبي ام الکتابم من کيم صومم صلوتم عصمتم نورم حجابم من کيم بيتِ اميرالمومنين را آفتابم اولين شخصيت عالم کند مادر خطابم برترين مولاي خلقت خوانده يار و همنشينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم مادری دارم که ذات حق فرستاده سلامش همسری دارم که پيغمبر بود محو مقامش دختری دارم که نور وحی خيزد از کلامش فضه ای دارم که گيرد مام عيسی احترامش شيعه ای دارم که خود يارش به روز واپسينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسل *فرموده باشد: هرجا که عزا بر منه مظلومه گرفتید ساکت منشینید حسین و حسن آنجاست بیهوده پیِ قبرِ منه زار نگردید هرجا دلتان میشکند قبرِ من آنجاست* دامنی دارم که ثارالله را می پروراند مصحفی دارم که مانند کتاب الله ماند حجره ای دارم که حتی کعبه آن را کعبه خواند منطقی دارم که فرياد علی را می رساند اين من و اين مسجد و اين خطبه های آتشينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم هر دو بخشيديم با اخلاصُ صدقُ پاکي دل من گلوبند و علی انگشتر خود را به سائل انّما و هل اتي در شأن ما گرديد نازل من، اميرالمومنين هر دو اوالامريم ، کامل آری آری اوست زهرا من اميرالمومنينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم کیستم من نورِ قرآن نه بگو قرآنِ نورم فاطمه ممدوحه ی تورات و انجیل و زبورم میرود بر عرش اعلا نور عصمت از تنورم در زمین گویند انسان در سماء خوانند حورم نه از اینم نه از آنم بلکه فوقِ این و آنم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم من به رویِ خَلق در از نور داور باز کردم من به خنده عقده از قلب پيمبر باز کردم من طناب خصم را از دست حيدر باز کردم من به امر رهبرم بر قاتلم در باز کردم یک تنه تنها طرفدار امام المتقينم من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تاب تب نای ناله نیست مرا جان ندارم به مرگ بسپارم منعم از گریه کرده اند ولی کم نشد اشک هایِ بسیارم آه سلمان چقدر دلگیرم بی قرارم عجیب بی تابم صورتم درد میکند سلمان مدتی هست که نمی خوابم آه سلمان تو محرم مایی گوش کن ماجرای دردِ مرا باز شد بابِ زن زدن وقتی بست تقدیر دستِ مرد مرا آه سلمان چه روزِ سختی بود عشق آن روز مُرد در کوچه رازِ دستار بستنم این است به سرم ضربه خورد در کوچه .. آه سلمان هنوز در عمرت طعم سیلی چشیده ای یا نه!؟ استخوان شکسته داشته ای؟! دردِ پهلو کشیده ای یا نه!؟ آه قنفذ چه بی ادب شده بود سخنش نیش دار بود و درشت دومی یک لگد به در کوبید پسرِ سوم علی را کشت آه این روزها به رویِ علی طعنه شمشیر میکشد سلمان تا که نام مغیره می آید بازویم تیر میکشد سلمان آه سلمان علی غریب شده ست من چگونه بدونِ غم باشم هدف زندگیِ من این بود پیش مرگش فقط خودم باشم آبروی مدینه را برده چادرِ خاکی عیال علی شوهرم دید که کتک خوردم من بمیرم برای آل علی به خدای علی قسم که من از غاصبین خلیفه بی زارم حقمان را چه ساده ناحق کرد سخت از آن خلیفه بیزارم نه که امروز تا قیامت هم دلخور از ساکنانِ آن شهرم جز کسانی که با علی ماندند من در این شهر با همه قهرم تا پای مرگ اهلِ مدینه مرا زدن ممنون این محبت و این مهربانیم *عرضم تمام روز آخر خودش بچه هاش رو حمام کرد ، خودش موهای ابی عبدالله رو شست تا گذشت بعد از سال ها عصر عاشورا صدا زد حسین : به سختی شستشو دادم سرت را صل الله علیک یا اباعبدالله ... ــــــــــــــــــ قدری بیا کنار من ای کودکم حسین تا که تو را زِ رازِ بزرگی خبر کنم من قول میدهم که بیایم به قتلگاه خود را به پیشِ سنگِ شقاوت سپر کنم .