نمایش جزئیات

مدیحه سرایی و توسل به عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها _ کربلایی سید رضا نریمانی

مدیحه سرایی و توسل به عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها _ کربلایی سید رضا نریمانی

گمان کن که با کعبه همسایه ای پی حفظ چندین هزار آیه ای و حتی اگر غرقِ سرمایه ای بدان بی علی پست و بی مایه ای

خود کعبه هم می رود صبح و شام به دیدار حیدر علیه السلام

علی نزد حق است و حق با علی ست مسیرِ الی الله تنها علی ست مپرس از چه ذکرِ لبِ ما علی ست عبادت همین گفتنِ یا علی ست

اگر که خدا خواندنِ او بد است بشر خواندنش کفرِ صد در صدی ست

همیشه خدا بوده هم صحبتش به محراب خم شد فقط قامتش خدا نیز در پاسخِ طاعتش به او دختری داد شد زینتش

ندیده فلک این چنین دختری به مردانِ عالم کند سروری

از افلاک تا خاک پرواز کرد برایِ برادر کمی ناز کرد در آغوش او چشم خود باز کرد سپس پرده برداری از راز کرد

سخن گفت چشمش به ماهِ منیر امیری حسینٌ و نعم الامیر

نگاهش دوایِ تب پنج تن حضورش چراغِ شب پنج تن چه بنویسم از کوکبِ پنج تن شده قبله ام زینبِ پنج تن

به سر حد رسانده جنونِ مرا به پایش بریزید خونِ مرا

چه خوب است امشب خدا خواستن طلا نه ! دلِ مبتلا خواستن هر آنچه که خوب است را خواستن خلاصه فقط کربلا خواستن

تمام سحر ذکرِ یا رب بگو همه حاجتت را به زینب بگو

چنان مادرش عالمه زینب است به بیتِ علی قائمه زینب است به غم های او خاتمه زینب است پس از فاطمه، فاطمه زینب است

زمانِ دعا نوحه دم داده اند خدا را به زینب قسم داده اند

چو با او کسی همنشین میشود یکی از بزرگانِ دین میشود یکی مثلِ اُم البنین میشود که روزی قمر آفرین میشود

به اُم البنین مرحمت کرده است اباالفضل را تربیت کرده است

اباالفضل حالا هوادارِ اوست اباالفضل ماهِ شبِ تارِ اوست اباالفضل امروز علمدارِ اوست و کارِ دفاع از حرم کارِ اوست

خوشا آنکه او انتخابش کند فداییِ زینب خطابش کند

دریغا زِ عشق جامانده ایم اسیرِ زمینیمُ وامانده ایم زِ راهِ شهادت جدا مانده ایم چه خوبان که رفتند و ما مانده ایم

اگر جانِ هر شیعه قربان شود مبادا که زینب پریشان شود

ولی روزی آمد که در شهرِ شام به زینب نشد ذره ای احترام قدم زد به بازار بینِ عوام گذر کرد با زحمت از ازدحام

گذر کرد از کوچه هایی کبود در آن کوچه ها فکرِ یک کوچه بود

همان کوچه که مهدِ تکفیر شد به دور از علی، روبَهی شیر شد ستونِ دو عالم زمین گیر شد همان جا، همان جا حسن پیر شد

در آن کوچه ابلیس خوشحال شد همان کوچه بانیِ گودال شد ...

.