نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها _ حاج محمود کریمی
مدینه شاهدِ شب هایِ خاموشیست این شبها علی چون شمع میسوزد کنارِ پیکر زهرا زِاشکِ خویش بِنوشت این سخن بر تربت پاکش بیا برگرد با من! سویِ خانه ای گلِ زیبا منم شمعُ تویی گل؛ کودکانت همچو پروانه به بزم ماتمت سوزند با یاد تو بی پروا چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان *سرشُ از رویِ مزار بلند کرد یه حالت خواب یه مرتبه بلند شد .. گفت بریم ابن عباس بریم، عرضه داشت آقا کجا! شما گفتی کاش شبها طولانی بشه بشینیم راحت گریه کنیم برا خانم .. گفت بریم حسین داره گریه میکنه .... آقا از کجا فهمیدی گفت فاطمه م گفت .. برو حسین داره گریه میکنه ...* چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان که میخواهند ازمن کودکانِ خسته مادرا *فضه که اومد خونه ی مولا، خانه سلطانِ زمینُ آسمان اومدتو در و دیوار رو نگا کرد دلش سوخت بلدِ کار بود میگه یه ظرفِ گلی رو برداشت علمشُ داشت یه دستی روش کشید یه ذکری گفت اومد خدمت امیرالمومنین ، آقا هیچی تو خونه نیست اگه اجازه بدی من اینو تغییرش دادم، بفروشیم مولا فرمود فضه اگه اینو میخوندی این کارو میکردی ایارش بالاتر نمیرفت گفت چرا اقا! شما هم بلدی ؟! گفت فاطمه م بلدِ حسنینمم بلدن ... آنان ک خاک را به نظر کیمیا کنن.. امر خداست ما اینطوری زندگی کنیم .. دو خط روضه و التماسِ دعا .. دیدن بینِ بچه های فاطمه از همه بیشتر امام مجتبی بی تابه .. یه گوشه از خونه زانویِ غم بغل گرفته .. هر کاری میکنن آروم نمیشه ..آقا ، شما بزرگه بچه های فاطمه ای شما هم باید باباتُ آرام کنی همه داداشتُ و هم خواهراتُ .. اینا هم داغ دیدن آخه چرا اینطوری گریه میکنی فرموده باشد آخه اینا که تو کوچه نبودن ...* بردم پناه هرچه به دیوار بیشتر او پیش تر رسیدُ رَهم بیشتر گرفت قدم نمیرسید که خود را سپر کنم .. همرنگ صورت تو شده رخت ماتمم .