نمایش جزئیات
مناجات و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها ویژه ماه مبارک رمضان به نفس سیدرضا نریمانی
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّل فَرَجَهُم» «لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ» «أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ ذوالجَلالِ وَالاکرام بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ» «اَللّـهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذي اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامي هذا وَفي كُلِّ عام، وَاغْفِرْ لي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ یاعَلاّم» «اِلٰهی اَلْعَفو...» پشتِ دربِ خانه ات بر خاک، صورت می کشم تا که تحویلم بگیری، از تو مِنَّت می کشم بندگانِ مُخلصت آماده ی مهمانی اند آن قدر خالی است دستانم، خجالت می کشم *کسی هست تو این جمع، ازخدا و از امام زمان،ازاهلبیت،از شهدا، بخاطر اعمالش، بخاطر رفتارش، بخاطر کردارش خجالت نکشه؟، خیلی اَزت خجلت زده ام؛منو ببخش...* غفلتم باعث شد از چشمت بیاُفتم با گناه هر چه خواری می کشم از دستِ غفلت می کشم کور خوانده نَفسِ اَماره، دلم دستِ علی است هرچه هم باشم، مگر دست از ولایت می کشم؟ با ولایِ مرتضی آقایِ این عالم شدم بی علی یک لحظه هم باشم، حقارت می کشم *اونیکه تو رو داره کِی ضرر کرده ؟ اونیکه تو رو نداره دائم داره ضرر میکنه،خودش خبر نداره...* دور ماندم از وطن، از صحنِ ایوانِ نجف یادِ انگورِ ضریحش، آهِ حسرت می کشم تا که چشمم تر شود، یادِ لبِ خشکِ حسین جای سُرمه، بر دو چِشمم خاکِ تُربت می کشم دور از هیئت شدن یعنی نَفَس تنگیِ من زیر این پرچم، نَفَس، آرام و راحت می کشم یک توسل بر رقیه حاجتم را می دهد بی خودی گاهی پیِ حاجت، ریاضت می کشم *اجازه میدیددو سه بیت روضه بخوانم و بعد مناجاتم رو شروع کنم؟...* دیده ای بابا مرا؟ همراه عمه هایِ خود در سنین کودکی دردِ اسارت می کشم *کجایی ببینی بابا،همراه عمه ام مارو به اسارت بردن،کجا بودی ببینی بابا، ببینی ما روکجاها بُردن...بابا! اجازه میدی حرف بزنم بابا،اجازه میدی بگم منوکجاهابردن؟بابا!خیلی دلم برات تنگ شده بود، بابا!...* چندِ جایِ استخوان هایِ نحیفم له شده هر تکانی می خورد جسمم مَشِقَّت می کشم چند روزی می شود چیزی نگفتم با کسی من خجالت از سخن گفتن به لُکنت، می کشم *الهی بِالرُقَیِّه...دستت رو بیاربالا،باهمه وجودت بگو: الهی العفو...* .