نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ویژه ماه مبارک رمضان به نَفسِ حاج حسن شالبافان

روضه و توسل به حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ویژه ماه مبارک رمضان به نَفسِ حاج حسن شالبافان

«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا زَوجَةَ خٰاتِمَ النَّبیین،اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا اُمَّ فٰاطِمَةَ الزَّهرٰا،اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا اُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَین سَیِّدَی شَبٰابِ اَهلِ الْجَنَّه» چرا این سلام رو دادم؟ رفقا! ما یه عُمرِ برای ابی عبدالله گریه کردیم، ماها همه نوکرِ غریبِ مدینه، امامِ مجتبی ایم، اما همه ی این خانواده امروز عزادارِ مادر بزرگِ خونه اند.همه نگاه میکنن به مادر،آخه مادرِ ما زهرا، امروز مادر از دست داد.«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا اُمَّ الْمُؤمِنین یٰا خَدیجَةَ الْکُبریٰ» زمانِ مدحِ تو شد، ای ملیکه ی مکّه برای مِدحتِ تو، آیه ها به صف شده اند غزل برای تو، چون کم سروده ام حالا برای شعرِ تو، آرایه ها به صف شده اند سرآمدی به همه بانوانِ قِدّیسه که بعدِ فاطمه تو، سرورِ زنان هستی تو مادرِ همه ی خانواده ی زهرا تو مادرِ علی و صاحبِ الزمان هستی محبتت به رسولِ خدا مثل زدنی است اویس ها شده اند از سبویِ تو سرمست میان سردیِ برخوردِ مَردمِ مکه به بودنِ تو، پیمبر همیشه دلگرم است تحملِ غمِ تو شرحِ صدر می خواهد که سالِ پر زدنت سالِ حزن و اندوه است *سالی که این خانوم از دنیا رفت رو پیغمبر سالِ حزن و اندوه نام گذاری کرد...* دوباره بر دلِ پیغمبرت تو مَرهم باش دلِ نبیِّ خدا از غمِ تو مجروح است «و أیْنَّ مِثلُ خَدیجَه»میگن هر موقع پیغمبر نامِ خدیجه می آمد، این جمله رو میگفت و می نشست گریه میکرد .پیغمبر سیزده سال بعد از خانم خدیجه، هر سال برای این خانم سالگرد میگرفت، هیچ کجای دیگه نداریم، هر سال روز وفاتِ این خانوم پیغمبر گوسفند قربانی میکرد، درب خانه هایِ فقرا،بعد برمیگشت سر سفره گریه میکرد به یادِ خدیجه* نداشت فاطمه و زینب و حسین و حسن اگر رسول خدا حضرت خدیجه نداشت شبیه حضرت ختمی مآب معمولاً تو دستِ فاطمه را غرق بوسه می کردی اجل اجازه نداد ، آرزو به دل ماندی که کاش بودی و او را عروس می کردی *این روزهای آخر صدا زد: اَسما! بیا .اَسما آمد .گفت: اَسما! من دارم میرم، اما یادت باشه دخترم چهار سال بیشتر نداره. اَسما هر دختری شبِ زفاف و عروسی به مادر احتیاج داره، اَسما ازت میخوام اون شب برای دخترم مادری کنی . لذا رفقا شب زفاف علی و زهرا،پیغمبر صدا زد .همه از حجره برن، هیچ کسی داخلِ حجره نمونه .رسول خدا که وارد شد دید اَسما یه گوشه ای ایستاده هی دست روی دست فشار میده، فرمود: اَسما مگه نگفتم کسی تو حجره نباشه .یه نگاه به پیغمبر کرد آروم سرش رو انداخت پایین، آقا جان! اگه اجازه بدید، اَمر اَمرِ خانوم خدیجه است، تا گفت: خدیجه، دوباره پیغمبر گریه کرد .میخوام بگم اسما چه نیمه های شبی که نبود... اینجا یه شب بود اَسما کنارِ علی و زهرا بود .یه شب دیگه هم علی صدا زد: همه برن بیرون،فقط اَسما کنار علی ایستاده بود ...* همیشه سر زده، سر میزنی به فاطمه ات خدا کند که نبینی شکستن او را خدا کند که نبینی مقابلِ حَسَنِین نَفَس نَفَس زدن و چشم بستن او را خدا کند که نبینی حسینِ بی کفنت چگونه مادرِ جان داده را تکان بدهد *مثل امروز و امشب، بدنِ این خانوم را دفن میکنه پیغمبر .نوشتن لحظات دفن اینقدر گریه کرد، نوشتن وقتی سنگ های لحد و میچید، پیغمبرِ خداست،دیدن های های داره گریه میکنه، لذا وقتی آمد تو خونه، بی بیِ دوعالم فاطمه، هی جلویِ راهِ پیغمبر رو میگرفت، هی صدا میزد: «اَبَتٰا اَیْنَ اُمِّی؟» بابا مادرم کجاست ؟ یه جای دیگه هم من بگم.یه دختر جلوی راه بابا رو گرفت، اون موقعی بود که حسین از علقمه می آمد، دخترِ حسین آمد جلو، هی صدا میزد: «اَبَتٰا اَیْنَ عَمّیِ الْعَبّٰاس؟» بابا عمو عباسم چی شد؟ اینجا میگن: ابی عبدالله نشست، دخترش رو بغل گرفت، یه نگاه به صورتِ نازدانه اش کرد . این دختر که رو پایِ بابا نشست، آروم با گوشه ی چارقدش این خونهارو از صورت باباش پاک کرد.آروم، شمرده شمرده، کنارِ گوشِ باباش گفت: بابا عمو عباسم کجاست ؟ اینجا میدونید ارباب ما چیکار کرد ؟ آروم این دختر رو روی زمین گذاشت. آی روزه دارهایِ ماهِ رمضان! دیدن حسین اومد کنار خیمه ی عباس،عمودِ خیمه رو خوابوند، یعنی: آی زینب! بروید برایِ اسیری آماده بشید... .