نمایش جزئیات

روضه و توسل به امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ سید رضا نریمانی

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ» اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا راندن درماندگان اصلاً نمی آید به تو جز عطا ای آسمان، اصلاً نمی آید به تو دلشکسته آمدم سویت پناه آورده ام *ملجاء ما اینجاست .. پناهگاه ما اینجاست ..* دلشکسته آمدم سویت پناه آورده ام دل شکستن بی گمان اصلاً نمی آید به تو من سرم‌خورده به سنگُ ناتوان برگشته ام قهر با این ناتوان اصلاً نمی آید به تو حقِ من این است رسوایم کنی بااین وجود حضرت صاحب زمان،اصلاً نمی آید به تو ما عزاداران زهراییم پس با این حساب بستن در رویِ ما اصلاً نمی آید به تو مرا با یک نظر اهل نظر کن مرا تا زنده ام اهل سحر کن اگر هرجا که من هستم نیایی بیا من میروم زین جا گذر کن اگر رد میشوی از این محله نگاهی بر گدای بی وفا کن پس از آنکه گذشتی از گناهم نصیبم یک سفر کرببلا کن .. نگرانم نکند من به محرم نرسم ..هرکی مثه من نگرانه گریه کنه .. شاید دیگه بهمون اجازه ندن بگیم حسین .. تا زنده ای بگو حسین .. روی در خون سرانگشت مرا می بینی خانه ات را کسی اندازه‌ی من درنزده گر به زهرا برسد نامه‌ی ما نیست غمی هرکسی بچه‌ی بد را زده مادر نزده .. *بیا لطفی کن من محرم امسال باشم مادر .. اینقدر ارزش داره این جایی که نشستی و گریه میکنی تو کامل الزبارات امام صادق می فرماید به یکی از یارانشون فرمودند کجا بودی این چند روزه؟ گفت آقاجان تو خونم مجلس حسین داشتم .. آقا فرمودند خبر داشتیم مگه ندیدی ما رو اونجا؟! عرضه داشت شمام اونجا بودید؟ فرموده باشند ما دم در ایستاده بودیم، آقاجان چرا دم در؟! جایِ شما صدر جلسه ست .. شماصاحب عزایید .. باید بالای مجلس بنشینید .. (میدونی آقامون چی فرمودند؟!) فرموده باشند مجلسی که مادر ما فاطمه میاد زشته ما دم در نباشیم به مادرمون خوش آمدی نگیم ..حالا در محضرش داری گریه میکنی .. در دو روز زندگیم غربت فراوان دیده ام بارها از پیکرِ خود رفتن جان دیده ام اگه با یه بچه‌ی کوچک صحنه ی بدی رو ببینی راهتُ عوض میکنی میگی تو روحیش اثر نزاره .. اما این آقایی که امشب اومدیم براش گریه کنیم تو کربلا ۴، ۵ سال بیشتر نداشته .. یه چیزایی با چشمای خودش دیده .. میخوام بگم هرچی ام دیده باشه تحمل پسر بیشتر از دخترِ .. اگه این آقا تو کربلا پنج سال بیشتر نداشته، تونسته تحمل کنه ..قربونه اون سه ساله ای برم که .. سر بریده‌ی باباشُ براش آوردن .. ای حسین .. گفت همه‌ی ما رو با همدیگه با یه سلسله ای بستن، جلوتر امام سجادِ .. ته این سلسله عمه‌ی مازینبه .. ما بینِ این سلسله ..آقا رو جلو میزدن تند حرکت کنه .. اگه تند حرکت میکرد مارو زمین می افتادیم .. اگه آروم حرکت میکرد میزدن بچه ها رو میگفتن تندتر حرکت کنید ..اما میگه یه جایی رسیدیم هرچی امام سجاد این طنابُ میکشه این سلسله و قافله حرکت نمیکنه ..(چی شده؟ .. میدونی کجاست؟)وقتی به مجلس یزید رسیدن عمه‌ی سادات دوتا دستُ حلقه‌ی در کرد هی صدا میزنه من واردِ این مجلس نمیشم .. دختر علی کجا مجلس حرام کجا .. میدونید چکار کردن؟ تازیانه هارو کشیدن .. اینقد به بازوی عمه‌ی ما زدند ..اینجا یه جا بود به بازوی عمه‌ی سادات تازیانه زدن .. یه جا هم من یه خانوم دیگه سراغ دارم .. کمربندِ علی رو گرفته نمیزارم جایی ببریدش .. حسین ..ان شالله رزقِ محرم امسالمون امضا بشه .. یه جوری ناله بزن مادر خوشحال بشه .. اصلاً مادر که روضه میخونه یه جور دیگه‌س .. حسینم ای بی سر حسین عریان پیکر تو را تشنه کشتند بمیرم ای مادر .. دوید و دویدم برید و بریدم سرت را سر نیزه دیدم .