نمایش جزئیات

روضه حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه به نفسِ حاج مهدی سلحشور

روضه حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه به نفسِ حاج مهدی سلحشور

*از همین جا اگر سلام به محضر امام حسین بدیم،اسممون جزء زائرین این حضرت ثبت و ضبط میشه…*

تا که احرام اشک را بستم
جزء زوار تو حساب شدم

*از همین جا، کربلا رفتن هم نمی خواد …*

پادشاه زمین شدم وقتی
به غلامیت انتخاب شدم

*اگه گفتن این عشق و حال رو از کجا آوردی بگو:شبایی که مادرم فاطمه یِه دستش رو بالا می آورد و دعا می کرد، ما ما با دعای فاطمه آمده ایم…*

من قنوت دعای زهرایم
آن دعایی که مستجاب شده

*الحمدالله، نشانه هم داره این استجابت دعا ..*

هر زمانی که آب نوشیدم
یادت افتادم و کباب شدم

*حسین جان ! می خوام زمزمه کنم …یه چیزی انتخاب کردم ،می خوام امروز همه مون جزء نوحه خونا بشیم…می تونستم یه چیز سختی بخونم ..اما راحت دارم میگم همتون زمزمه کنید …*

جانِ هر شیعه به قربانِ اباعبدالله
به فدایِ لب عطشانِ ابا عبدالله

مادرم گفته به من در عوض لالایی
پسرم جانِ تو و جانِ اباعبدالله

مادرم حضرت زهرا ست
به رویِ قبرم بنویسید زِ خویشان اباعبدالله ست

*حالا که آماده ای بزار بگم؛ یه طوری خودت رو نشون بده… حضرت زهرا بگه ؛ بارِکَ الله،مجلسِ حسینم رو گرم کردی…*

میا ،که نقشه کشیدن مردمانِ یهود
برایِ بردنِ خلخالِ پای دختر تو

میا که نعره کِشان سویِ تو روانه شدن
برای هلهله پیشِ علی اکبر تو

اونایی که یِه چشمه بِهشون نشون دادن،زندگیشون ریخت به هم ، دیگه نَه شب داشتن نَه روز برا حسین…یِه منظره کوچیک نشون دادن،دیگه آرام و قرار نداشتن،گریه کردناشون فرق میکرد،ناله زدناشون فرق میکرد..باید هم مثل شهید محسن نورالدین نشاط داشته باشه..میگن که از هیئت می اومد یه ساعت بعد از هیئت می نشست تو ماشین گریه میکرد،پیاده میشد محسن بریم،گریه میکرد،بَده مردم دارن نگاه میکنن،تو چی می فهمی ؟

امام سجاد کنارِ خونه ی خدا بلند بلند گریه می کرد..دور و بریا می گفتن ؛ آقا! مردم دارن نگاه می کنن..حضرت می فرمود؛ تو چی می فهمی، من دنبال جلبِ رضایتِ خدایم.
اینطوری میشد،این شهید محسن چرا به هم می ریخت ؟ ما که نمی فهمیم،بعد اون لحظات آخر به رفیقش گفته بود ؛ من دارم میرم ،خواب امام حسین رو دیدم،آغوشش رو باز کرد منُ بغلم کرد…گفت ؛ محسن این دفعه خودم می بَرمت.این میشه دیگه،خدایا! یکی از دعاهای امروزمون این باشه قبلِ رفتن وَلو یه ساعت چشم ما رو باز کن،یه گریه ی جانانه برا حسین بکنیم،خدا قسمت کنه،الان همه اون بچه ها ما رو دعا کنن،به نیابت اونا دعا کنیم ، گریه کنیم.اونا ما رو دعا کنن،تو این یه بیت هر کی یه شهید رو در نظرش بیاره،همین الان بگه ما یادِ شما هستیم،چشمِ ما رو باز کنید یه لحظه…*

عمود آهن و نیزه فراهم آوردند
برای فرقِ علمدار و چشمِ حیدرتان

میا که حرمله دارد سه شعبه می سازد
برایِ بوسه گرفتن ز حلقِ اصغر تو

*مسلم اومد سمتِ خونه ی طوعه ..یه زن یه کاری کرد که هزاران مرد حیران موندند…بهترین جایِ خونه اش رو در اختیار مسلم قرار داد..دیشب تا صبح دیدم مسلم داره گریه میکنه،داره اشک میریزه،ناله میزنه حسین میا.
میگه ؛ وقتی دورِ خونه رو محاصره کردن…مسلم هَمایِلش رو بست ، یه یا علی گفت و بلند شد…کجا داری میری ؟ گفت؛مادر ! درست نیست مرد بخواد جنگُ داخل خونه بِکشونه،بزار برم بیرون خونه با اینا بجنگم.
شاید اون لحظات میگفت؛ یا زهرا!یادم نمیره ،اومدی پشتِ در چهل نفر پشت در خانه،دستایِ علی رو بستن ،کِشون کِشون علی رو از خونه بیرون بردن…..حسین جانم ! جان آقا…

.