نمایش جزئیات

مدح خوانی و توسل ویژۀ عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفسِ کربلایی جواد مقدم

مدح خوانی و توسل ویژۀ عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفسِ کربلایی جواد مقدم

در نورِ چشمانت دل ناهيد گم شد در طرح لبخندت هزاران عيد گم شد تا اينكه نابينا نگردد ديدگانش پشت نقاب ابرها خورشيد گم شد مهر تو را تا ناكجا ها عرضه كردند آنكس كه از مهر تو سرپيچيد گم شد خيل ملك مشغول تفسير تو بودند آنقدرها كه سوره‌ی توحيد گم شد در چشمهايم شوق ايوان طلايت باران گرفت و شأن مرواريد گم شد گفتند تصوير خدايی؛ خوب گفتند گفتند تو شير خدايی؛ خوب گفتند

آيات چشمان تو ما را با خدا كرد مهر تو زنگار دل ما را طلا كرد از كوله‌بار خويش جز پاكی نديديم انگار لب های شما ما را دعا كرد من دوزخی بودم نه اهل جنّتُ‌ُالعشق جای مرا آقايی تو جابجا كرد يك عمر در سجّاده‌ها نام تو برديم تا در كنار تو خدا ما را صدا كرد خير از جوانی اش ببيند آن كسی كه بال مرا در آسمان تو رها كرد من كنج ايوان طلا می‌خواهم از تو بعد از نجف، يك كربلا می‌خواهم از تو

سجّاده‌ی تو بوی جبرائيل می‌داد چشمت هزاران آبرو بر نيل می‌داد تو جمله‌ی پيغمبرانی و به دستت گاهی خدا تورات و گه انجيل می‌داد هر شب به پاس احترام تو خدايت در آسمان ها مجلسی تشكيل می‌داد پروردگارت كارهای خانه‌ات را هر روز و هر شب دست ميكائيل می‌داد گرد و غبار لحظه‌ي جنگيدن تو همواره بوی صور اسرافيل می داد تو بی‌نظير عالمی همتا نداری تو شاهكار حضرت پروردگاری

ای آنكه ختم‌الانبيا را جانشينی شايسته‌ی نام اميرالمؤمنينی زيبايی گلواژه‌ی مهر و محبّت از بهترين‌های خدا روی زمينی ای بی‌بدل، ای بی‌مَثَل، ای مرد اوّل در هر صفاتی كه بگويم بی قرينی با ذوالفقار و شهسواری ات هميشه از ميمنه تا ميسره طوفان‌ترينی تو از همان روز ازل شير خدايی ای حيدر كرّار ای شير خداوند تو ريشه‌ی شير نر امّ‌البنينی تو از همان روز ازل شير خدايی فرمانروای عرصه‌ی قالو بلايی

يك پرده از حُسن تو جنّاتُ النّعيم است دستت تجلّی گاه رحمان و رحيم است نام تو معراج تمام انبيا بود يك گوشه از مصداق آن طور كليم است شأن نزول آيه‌های مؤمنونی عطر نفس‌های تو بر دوش نسيم است از روی تو وجه خدا را می‌توان ديد با حُبّ تو هر كافری عبدالكريم است اينجا اگر خانه‌نشين بودی غمی نيست تنها زمان بعثتت يوم‌العظيم است هر شيعه بشناسد علی اين زمانش در ضربه‌ی احزاب تو بی‌شك سهيم است بی معرفت آنكه رهی جز تو گزيند راه علي تنها صراط‌المستقيم است لعنت به آنكه دشمن حقّ اليقين است تا به ابد حيدر اميرالمؤمنين است

بايد شما را در فراسوی زمان ديد در آسمان بيكرانِ بيكران ديد بايد سوار بال‌های سال نوری پرواز كرد و آنسوی هفت‌ آسمان ديد در لابه لای آيه‌های سبز توحيد در ابتدا تا انتهای يك اذان ديد از چه مسلمان دو چشمانت نباشم؟ وقتی خدا را در نگاهت می‌توان ديد سنّ تو را وقی كه پرسيدم ز مردم چشمم فقط سرهای در حال تكان ديد روزی يتيم كوچه‌گرد كوفه خود را بر شانه‌های پيرمردی مهربان ديد ياد صدای گريه‌‌‌یِ چاه تو كردم وقتی نگاهم بلبلِ آتشفشان ديد من با صدای پای تو مأنوس هستم با نان و با خرمای تو مأنوس هستم

دستان تو حالا شده بالاترين دست جبريل بوسه می‌زند بر اين چنين دست وقتي كه دستان تو را بالا گرفتند تا داد، يزدان با اميرالمؤمنين دست يادِ تو و دست تو افتاديم وقتی در علقمه افتاد بر روی زمين دست هر سه حكايات نگاهت را نوشتند پس آفرين آب، آفرين مشك، آفرين دست اين دست از وقت ولادت باز بوده‌ست از پشت بسته می‌شود روزی همين دست پشت و پناه محكمي بودند اين‌ها زهرا توقع داشت در كوچه از اين دست دست مغيره، دست زهرا، دادِ بي داد افتاد دست بدترين‌ها بهترين دست جبريل بوسه می‌زند بر اين چنين دست

.