نمایش جزئیات
روضه حضرت عبدالله ابن حسن شب پنجم محرم ۹۹ حاج محمدرضا طاهری
مسیر عشق درس الفبای کربلاست لب تشنه، خضر در پِی صحرای کربلاست باز این چه شورش است که درخلق عالم است نیل فرات تشنۀ موسای کربلاست عیسی به عرش رفت ولی روضه خواند و گفت عریان به روی خاک، مسیحای کربلاست *روضۀ امشب روضۀ ظهرِ عاشوراست .. دیگه پیشوازِ عاشورا میری شب پنجم ..* باید علی شود زکریای کربلا وقتی که روی نی سر یحیای کربلاست مجنون کجاست تا که ببیند چه چشم ها دنبال ردّ محمل لیلای کربلاست بعد از گذشت این همه سال از شهادتش خلقت هنوز مات معمّای کربلاست ای با خبر ز سر معمای شما بگو ای روضه خوان ناحیه آقا شما بگو *تو برامون روضه بخوان آقاجان .. آقا:* نوشته اند که جدت کفن نداشت گیرم کفن نبود چرا پیرهن نداشت *از همین الان دلت هم بره مدینه هم کربلا .. فقط یه چیزی بهت توصیه کنم، عزیز دلم ساکت بشینی توی مجلس حضرت زهرا تو مجلس ابی عبدالله خودت بعداً حسرت میخوری .. آخه امام صادق فرمود میخوای مادرِ ما زهرا رو یاری کنی؟ تعجب کرد ابوبصیر! آقاجان چرا نمیخوام؟! اما من کجا و یاری کردن حضرت صدیقه سلام الله .. چیکار میتونم کنم ؟.. حضرت فرمود تو روضه هایِ جد غریبمون ناله بزن .. با ناله هات مادرِ ما زهرا رو یاری میکنی ..* . . از پای کوب اسب سواران شنیده ام بردند روی نیزه سری را که تن نداشت پیچیده بود در خودش از آتشِ عطش داغی که داشت در جگر خود حسن نداشت انگشتری که با خودش آورده بود کو؟! ای کاش هیچوقت عقیق یمن نداشت چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه ها همراه کاروان خود ای کاش زن نداشت حق با شماست شام و سحر گریه میکنید جای سرشک خونِ جگر گریه میکنید *أَلسَّلامُ عَلَى قَتیل الْمَظْلُومِ و عَلَى اخیه مَسموم .. امشب باید به هر دو امام سلام بدی .. صاحب روضۀ امشب و فردا شب، هم ابی عبداللهست هم امام مجتبی .. * برادر تشت خون را لاله باران کرد یادم هست و بغضِ خویش را در سرفه پنهان کرد یادم هست صدا زد رفتم اما با تو در هر حال خواهم بود برادر با تو تا هنگامۀ گودال خواهم بود برادر آنکه شمشیرش خرافات جمل را کشت شکوهش جبتُ طاغوت جهان لات و هول را کشت برادر پای حرفش ماند و با من در سفر آمد برادر پا به پایم به همان خون جگر آمد سخن فرمود با لب های قاسم مرگ شیرین شد و ثار اللهی ام با خونِ عبدالله رنگین شد درون مقتل اینک لطفِ خود را بیشتر کرده برایم دستِ خود را سایۀ سر نه سپر کرده بیا خواهر ببین خونِ جگر بر خونم افزوده شکست آن شیشۀ عطری که لبریز از حسن بوده شمیم عطر او را در مشامم از ازل دارم به عبدالله آغوشم حسن را در بغل دارم عجب پیراهنی از دست خواهد رفت در بازار که از بوی حسین آکنده از عطر حسن سرشار *نانجیب حرملۀ ملعون آخرین تیرشو اینجا در کمان قرار داد .. آخرین تیری که عبدالله رو به بدن ابی عبدالله دوخت ..* یکی شد پیکرم با او، تو هم این را روایت کن شباب اهل جنت را بیا باهم زیارت کن تو هم مانند من دور از وطن هستی بیا خواهر اگر دلتنگ آغوش حسن هستی بیا خواهر *زینب جان تو امانت دار خوبی بودی .. وظیفه تُ خوب انجام دادی .. دست عبدالله تو دست زینب، هرچی تلاش میکرد دست و از دست عمه جدا کنه محکم دست و گرفته بود .. دستور ابی عبداللهِ .. فرمود حواست بهش باشه این خیلی بی قراره .. من قاسمم رفته هنوز خجالت زدۀ حسن هستم .. هی میگفت عمه دستمو رها کن .. ببین عمو دیگه جون نداره ..ببین به سختی خودشو داره رو ذوالجناح نگه میداره .. اما همچین که اون نانجیب تیر سه شعبه رو به قلب ابی عبدالله زد .. بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد .. یه وقت صدا زد والله لا أفارق عمي .. دستشو از دست عمه جدا کرد دوان دوان داره میاد سمت گودال .. غیرتیا تو دل اینهمه حرامی .. عبدالله میدوه زینب میدوه .. گاهی چادر زیر پای خانوم می پیچه .. هی روی زمین میفته .. وا محمدا .. وا علیا .. وا اماه .. وا حسینا .. تا رسید این بحر بن کعب ملعون شمشیر آخته بالاسر ابی عبدالله گرفته یه لحظه دیر میرسید سر ابی عبدالله رو نشونه گرفته بود .. فرمود وَیْلَکَ یَابْنَ خَبیثَة .. أَتَقتُلُ عَمّی؟!.. میخوای عموی منو بکشی .. مگه من مرده باشم .. شمشیر و پایین آورد دست و جلو آورد .. تاحالا عمو رو صدا میزد تا شمشیر رسید به استخوان دست یه مرتبه یاد خاطرات بابا افتاد کوچه رو براش تعریف میکرد تا شکستن استخون رسید گفت وا اماه ..* شبیه کودکی هامان بساط گریه بر پا کن بیا یک بار دیگر چادرت را خیمۀ ما کن بیا خواهر بیا این حنجر کوچک سخن دارد گلوی سرخ عبدالله آهنگ حسن دارد بیا خواهر که دارد از گلویش این دم آخر صدای روضه می آید صدای روضۀ مادر فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد به طفلی رخت ماتم بر تنم شد الهی بشکند دست مغیره .. میان کوچه ها بی مادرم کرد .. . . عمه، دیگه عمو رفته از حال ای وای شده تن زخمی پامال نیزه، به روی نیزه میریزن گیر اُفتاده عمو توی گودال عمه، نگاه کن نگاه چه غوغاییه تویِ قتلگاه عمه، چه بد میزنن چقدر پشت هم لگد میزنن عمه، غریبه عمو بمیرم تنش شده زیرو رو ای وای، عموجان حسین .. چشمام خیره به گودال میباره زخمات قدر یک دنیا غم داره ای وای، چی دارم اینجا میبینم نامرد پا روی سینه ش میزاره .. قلبم، ز غصه پره لبات مثل چوب بهم میخوره پر خون، شده روی تو کی نیزه زده به پهلوی تو ای وای، عموجان حسین .. *پای این روضه آدم باید جون بده .. داد زدن کوچیکترین کاریست که منو تو میتونیم انجام بدیم ..* غارت میشه تموم این گودال وقتی که تن بی سر شد پامال ای وای، به پیش چشمای زینب میشه سر لباس تو جنجال رو خاک تو دست میکشی به سختی داری نفس میکشی هر کی با هرچی داره یه زخمی روی تنت میزاره .. *این دستا رو بیار بالا همین اشکای چشمُ روی دست بگیر به حق زینب علیها سلام عجل لولیک الفرج ..* .
برچسب ها
- محمدرضا طاهری
- متن روضه حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)
- متن روضه
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- سال 1399
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب پنجم محرم
- روضه حضرت عبدالله ابن حسن
- متن روضه عبدالله بن الحسن
- متن روضه شهادت عبدالله بن الحسن
- عبدالله بن الحسن
- روضه عبدالله بن الحسن
- شعر شهادت عبدالله بن الحسن
- محرم ۹۹
- شب پنجم محرم ۹۹
- شب پنجم محرم ۹۹ حاج محمدرضا طاهری
- دانلود مداحی شب پنجم محرم ۹۹ حاج محمدرضا طاهری