نمایش جزئیات
روضه ایام اسارت خاندان آل الله به نفس حاج حسن شالبافان
آقای ما رو از قفا با دشنه کشتن بابای ما رو با لبای تشنه کشتن با تیغ و نیزه، جسمشُ صد چاک کردن آخر دهاتیا تنش رو خاک کردن .. جای یه خنجر، رو حنجرش بود جای هزاران زخم روی پیکرش بود هم خواهرش بود، هم مادرش بود چشم یه نامرد پی اون انگشترش بود لعنت بهاون که پیکرش رو پشتُ رو کرد توی رگای حنجرش خنجر فرو کرد لعنت به اون خولی که دنبال سرش بود با ساربانی که پی انگشترش بود شاعر: امیر حسین الفت روضۀ امام سجاد سخترین روضۀ اهل بیتِ .. شهدامون فیض ببرن .. اونی که سوریه رفته متوجه میشه، از دروازه ساعات تا دم کاخ اون ملعون راهی نیست پیاده .. (چرا بعضیا گریه میکنن؟! مگه من چیزی گفتم؟!) .. امام سجاد فرمود طلوع آفتاب ما رو از دروازه ساعات وارد کردن .. دم دمایِ غروب رسیدیم دم کاخ این نامرد .. یعنی انقدر این زن و بچه رو تو این کوچه ها نگه داشتن ... داداش: خبر داری مرا بازار بردن .. بردن این زن و بچه رو محلۀ یهودیا .. ان شالله مادرش اجازه بده حق روضه رو ادا کنیم .. وقتی رسیدن محله یهودیا یکی از این پیرزن ها پنجره خونهش رو باز کرد پرسید اینا کیهان؟! گفتن یه عده اند از دین خارج شدن .. مرداشون رو کشتن ، زن و بچه هاشون رو اسیر کردن .. گفت از کدوم طائفه اند، بزرگشون کیه؟ گفتن بزرگشون حسین ابن علیِ .. گفت کدوم علی؟.. گفتن همون علی خیبر شکن .. میگه پول داد به یه عده گفت یه سنگ بزرگ برام میارید .. رفت تو ایوان خانه ش گفت: به نیزه دار بگید جلو بیاد .. دیدن این پیرِزن سنگ رو برداشت .. چنان سنگُ به سرش زد .. دیدن سر از رو نیزه افتاد زیرِ دست و پا .. ای حسین ... روضه اینه که وقتی از آقا پرسیدن کجا به شما سخت گذشت، حضرت سه بار فرمودند الشام .. الشام .. الشام .. ان شالله به زودی بریم حرم بی بی عرض ادب کنیم .. همۀ شهر رو خبر کرده بود .. همه چشمایِ هیز .. یه عده شون مست بودن .. یعو اشاره کرد الان دخترِ علی رو وارد کنید .. تا زینبش وارد بزم یزید شد بالای نی محاسن سقا سفید شد زینبُ و دستای بسته زینبُ و سرِ شکسته زینبُ و مردای شامی زینبُ و یه مشت حرامی .. حسین ... ای تشنه لب حسین ... ای بی کفن کیا دلشون تنگِ کربلاست .. اینا تازه گوشه ای از مصیبت شام بود که گفتم .. یادِ همه شهدا به خیر ، حاج قاسم عزیزمون فیض ببره .. نزدیک به دو ساله این مرد خدا از پیش ما رفته .. اما اون چیزی که ما رو آتیش میزنه اینه بی هوا زدنش .. اما رفقا حاج قاسم مردِ جنگی بوده .. من بمیرم برا اون خانمی که تو کوچه ها نامرد چنان بی هوا زد تو صورت .. این یه دونه بی هوا زدن .. بزارید اینم بگم .. زیرِ یه بوته افتاده بود .. زجر از اسب پرید پایین، این بچه دستاشو آورد بالا .. من یتیمم .. اما نانجیب چنان با سیلی به صورتش زد ..به نیت فرج امام زمان صدا بزن ای حسین .... .