نمایش جزئیات

روضه و توسل تقدیم به جاماندگان از اربعین به نفس حاج حسین سازور

روضه و توسل تقدیم به جاماندگان از اربعین به نفس حاج حسین سازور

"السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ" هر کس که خاکِ تو نشد عزت ندارد بی روضه دنیا ذره ای لذت ندارد بیچاره آنکه حسرتِ تربت ندارد عُمرِ بدونِ نوکری برکت ندارد *اي حسين! جامونده هاي اربعين رو يه نگاهي كن...* نوکر پُر از حرف است اشکِ روضه هایش شیعه به قنبرهاش هست و فضه هایش دینِ خدا، دین نیست وقتی حوزه هایش قاضی و شاه آبادی و بهجت ندارد اسلام ما مدیون اسلام حسین است مرغ دلم عُمری ست در دام حسین است ذکر شب قبرم فقط نام حسین است نوکر میان قبر خود وحشت ندارد جامانده های کاروانِ کربلاییم دلتنگِ شبهای قشنگ نینواییم ما روز و شب دربدرِ این روضه هاییم دیوانگی روز و شب و ساعت ندارد یادش بخیر این روزها مَشایه بودیم با دوستانِ تو رفیقِ پایه بودیم بالاتر از این، با خودت همسایه بودیم امسال انگار این گدا قیمت ندارد آموختیم از لشکرِ در قِلَّتِ تو باشیم با هیهات منا الذلت تو تو رهبر ما هستی و ما ملت تو مثل تو آقا کشوری ملت ندارد این درد جز با گریه راهِ حل ندارد غم مرهمی جز خواندن مقتل ندارد پایِ رقیه طاقت تاول ندارد اما به غیر از دیدنت حاجت ندارد یادم می آید سمت تو لشکر کشیدند کاری ندارم هر چه دیدند و شنیدند اما خودم دیدم سرت را می بریدند داغی شبیه داغ تو وسعت ندارد #شاعر مظاهر کثیری نژاد *حالا گريه كن ها گريه كنن، از زبانِ زينب سلام الله عليها ميخونم...* یادت که نرفته پَرِ من سالم بود هنگام وداع سَرِ من سالم بود تا رفتن تو پیکر من سالم بود هم چادر و هم معجر من سالم بود گودال که رفتی جگرم ریخت به هم در آتش خیمه ها سرم ریخت به هم در کوفه عقیله ات چه ها دید حسین یک شهر، نگاه بی حیا دید حسین هر کوچه که رفت آشنا دید حسین همسایه ی سابقم مرا دید حسین با خونِ سرم وضو گرفتم فهمید از اُمِ حبیبه رو گرفتم فهمید هرچند به اقتدار،گریان رفتم هر سمت که شد بی سرو سامان رفتم در شهرِ علی به کنج زندان رفتم با چرخشِ شلاقِ نگهبان رفتم خم بود سرم ولی دلیری کردم با رخت اسیریم امیری کردم از درد شدید جان به سر بودم من معطل به میان هرگذر بودم من زخمی هجومِ صد نفر بودم من آزرده ی قوم بد نظر بودم من یک ظهر به سوی مقصدی رفت حرم با سیلی و فحش بی حدی رفت حرم قصری که خودت هم آمدی رفت حرم دیدی چقدر جای بدی رفت حرم شد در دلت آشوب بمیرد زینب دندان تو و چوب بمیرد زینب از شام نگو نپرس اوقاتش را بهتر که تو نشنوی حکایاتش را دلشوره دروازه ي ساعاتش را باید برسی حسابِ الواتش را در پیشِ نگاه اشکبارِ تو زدند هر طورکه شد مرا کنار تو زدند.. #شاعر سید پوریا هاشمی *عمه ي سادات، افتاد رويِ قبرِ ابي عبدالله، ديدن هي خاك بر ميداره به سر ميريزه، از اين خيلِ زن و بچه، دو تا خانوم كنار كشيدن، اولين كسي كه كنار رفت رباب بود، يه نگاه كرد گفت: رباب كجاست؟ من رباب رو نمي بينم، ديدن صدايِ گريه اش از دور مياد، اومد ديد صورت رويِ خاك گذاشته، هي ميگه: علي لاي لاي...خانوم! همين جا بود ديدم دفنش كردن...يه خانوم هم سكينه، ديدن يه ظرف آبي رو برداشته، داره ميره علقمه، كنارِ قبرِ عباس..عموجانم!...* حتماً خبر داري مرا بازار بردن ما را ميانِ مجلسِ اغيار بردن.... حسين.... .