نمایش جزئیات

سینه زنی شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد کمیلی

سینه زنی شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد کمیلی

چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم

ای دل از غربتِ آن لحظه ی تشییع بگو از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو

او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد

اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد

شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد

یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت

آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد

بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد

در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد

تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند

ای دل خسته گر ت عقده عالم به‌گلوست آستان گوش حرم باش بخوان از سردوست

این‌حسین‌کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

.