نمایش جزئیات

روضه آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس سیدمهدی میرداماد

روضه آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس سیدمهدی میرداماد

ای مسجدُ الحرامِ حرم سامرای تو بیت الوِلای دل، حَرمِ با صفای تو قرآن یگانه دفترِ مدح و ثنای تو روح مَلَک کبوترِ صحن و سرای تو آیینه ی جمال خداوند سرمدی فرزندِ پاکِ چهار علی، سه محمدی رضوان بدان جلال و شرف سائلِ درت خورشید سجده بُرده به خاکِ مطهرت *از امام رضا به بعد به ائمه میگن: اِبنُ الرِضا، هم به امام جواد و هم به امام هادی و هم به امام حسن عسکری...* روحِ رضاست در نَفَسِ روح پرورت نامت حَسَن نه، بلکه حَسَن پای تا سرت *چقدر این بیت زیباست، ببین از پدران و اجدادش چی به ارث برده این آقا...* میراثِ زهد و نورِ هدایت ز هادیت علمِ امام هشتم و جودِ جوادیت *از پدر زهد و نور هدایت، از امام رضا علم، از امام جواد جود، یه وجود نازنین و این همه عظمت...* معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن ابن الرضای سومی و دومین حَسَن گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن در کلام و لعلِ لبِ گوهری کجا وصفِ اَبا مُحمدٍ الْعَسکری کجا انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآورِ رسول خدا، خلق و خوی تو *چه اخلاقی داشت با وجود اینکه نگهبان براش گذاشته بودن، حتی دور و بری های آقا هم خیلی ها جاسوس بودن، خیلی ها منافق بودن، اما باز هم حضرت حواسش به اینها بود، اذیتش میکردن ولی باز هم حضرت نگران بود، مرتب می‌پرسید غذا چی خوردن؟ حالشون چطوره؟ مریضی ندارند؟ مشکلی ندارند، حاجتی ندارند؟ الله اکبر از این اخلاق، از جدش رسول خدا این اخلاق رو به ارث برده"إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق" این حضرت هم فرزند همون آقاست، از نگهبان خیری ندید، از جاسوس‌ها جز بدی و اذیت، اما مرتب حالشون رو می پرسید، جوری با اخلاق رفتار می‌کرد جذبش میشدن، شیعه اش میشدن، می اومدن به دست و پاش می افتادند.* انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآور رسول خدا خلق و خوی زیباترین دعای مَلَک گفتگوی تو مسجود جن و انس بود خاک کوی تو بحری که در صدف دُرِّ جان پرورد تویی در دامنش امام زمان پرورد تویی *اسم امام زمان رو بردم، امروز دور هم جمع شدیم بگیم: "آجرک الله، یا بقیه الله" آقاجان! سرت سلامت، امروز روزِ یتیمی شماست، روزِ از دست دادن پدر برای شماست، چقدر سخت گذشت به امام زمان...* قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان زُوّار هر شبِ حرمت صاحب الزمان *مگه میشه امروز امام عسکری، امام زمان رو زائر خودش نبینه، آقاجان یه سری هم به بزم عزای ما بزن، میگن برای پدر، برای عزیزی ختم و عزا بگیری پسر باید دَمِ در بیاسته وخوش آمد بگه، یا صاحب الزمان! شما دَمِ دری آقا، شماصاحب عزایی آقا... میگن باید خودت رو به صاحب عزا نشون بدی، ریا نیست، خودتو نشونش بدی، یا صاحب الزمان! شما حتماً اومدید مجلسِ عزای باباتون، آقاجان! کجایی دورت بگردم؟ کجایی بیام شال عزاتون رو بوسه بزنم؟ کجایی بیام بگم: آقا! خدا صبرت بده... چه کردن با امام عسکری؟ روضه بخونم، اونایی که آمادۀ ناله زدن هستند، بسم الله...* هرگز شبی ز شام غمت تیره تر نبود آن شب به غیر ناله نوایی دگر نبود ای آفتابِ معرفت ای عسکری لقب گُل را چنان تو زندگیِ مختصر نبود *بیست وهشت سالش بود امام عسکری، بیست وهشت سال چقده؟ جوانِ بیست و هشت ساله الان تو جلسه حتماً نشسته، "الله اکبر" من ازشما سوال میکنم، جوانِ بیست و هشت ساله اوج قدرته، بیست وهشت ساله تنومنده، جوانه، اما این زهر کاری کرد با امام عسکری، نوشتند امروز صدا زد: مهدی پسرم! تشنه هستم بابا، اینجوری هم صدا نزد که من میگم، نگفت مهدی جان، صدا زد: "یا سیدُ اهل بیتی!" ای آقای اهل بیت من! پسرم! یه ظرف آب به بابا بده... زهر کاری با بدن کرده بود، بدن میلرزید، دست‌ها میلرزید، ظرف آب رو آورد اما اینقدر دست و پای حضرت میلرزید، حتی ظرف آب رو آورد جلو، دندان‌ها می‌خورد به ظرف آب، نتونست آبی بنوشه، چند بار آب آوردن، دندان‌های حضرت به ظرف آب میخورد، رمق نداشت حتی آب بنوشه... امروز یه پسر میخواست یه پدر رو سیراب بکنه، نمیدونم تونست یا نه؟اما کربلا یه پدر میخواست پسر رو سیراب کنه، اونم چه پسری...کجا؟اون ساعتی که بچه اش رو روی دست گرفت... یا صاحب الزمان! میخواستی پدر رو سیراب کنی کسی مزاحمت نشد، کسی ظرف آب رو ازت نگرفت، کسی مانع نشد، اما جدت بچه اش رو روی دست گرفت، داشت حرف می‌زد، نذاشتن حرفش تموم بشه،"فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ اِلیَ الاُذُن" چرا مقتل میگه: "فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ" چرا نگفت: "فَقَتَلَ" اینجا عبارت "ذَبَحوا" ست... یا امام عسکری! اجازه بدید پرده رو کنار بزنم: دوتا شهید تو کربلا ذبح شدن، این عبارت برای هیچ شهیدی نیامده، بقیه شهدا رو میگه "قُتِلَ"، این دوتا شهید رو میگه: "ذُبِحَ" سادات ببخشند، دوتا شهید رو ذبح کردن، من خیلی روضه رو باز نمیکنم، یه اشاره، دوتا شهیدی که ذبح شدن یکی این شیر خواره بود، یکی هم خودِ امام حسین، امام رضا فرمود: "فذُبحَ كما ذُبِح الكبش" چرا میگه "ذُبحَ"، یه جمله هرکی ناله داره، چون ابی عبدالله هنوز داشت صحبت می‌کرد، هنوز داشت مناجات می‌کرد، هنوز زنده بود سر از بدنش جدا کردن...حسین...