نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج رضا بذري
"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة، وَمَوْضِعَ الرِّسالَة، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَه" " السَّلامُ عَلَىٰ مَهْدِي وَ عَلَىٰ آبائِه" "اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً" از ابتدای هفته فقط آه می کِشیم ما هر سهشنبه ناله ی جانکاه می کِشیم هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود دردِ فِراق را همه ی ماه می کِشیم گاهي عَتابِ تو به صلاح دوام ماست ما انتظارِ سیلیِ گَهگاه می کِشیم ما از تبِ وصال،توان کَسب می کنیم یک کوه را به قدر پرِ کاه می کِشیم بايد به زور گريه از اين چشم ها گرفت با دستِ خويش آب از اين چاه مي كِشيم شرط عروج بنده، به بغضِ پگاهِ اوست خود را به سمت اشکِ سحرگاه می کِشیم هر کس دلیلِ قد خمم را سوال کرد گفتیم بار نوکری شاه می كِشيم این اعتقادِ ماست،که دلخواهِ فاطمه است در روضه هرچه ناله ی جانكاه می کِشیم آقا قسم به عُمرِ كمِ مادرِ شما نازِ تو را در اين دَمِ كوتاه مي كِشيم در كوچه گوشواره ي مادر شكسته شد ما هر چه مي كِشيم از آن راه مي كِشيم --------------- فاش شد بر عاشقان از ذِكْرُكُم فِى الذّاكِرينِ حمد دارد ذکر اسماء تو حَمْدَ الشَّاکِرین بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است ماه بانو فرق دارد اسمِ تو با سایرین فهم تو کارِ پیمبرهاست کارِ ما نیست ما عرفنا قدرِکِ! العفو! نحن القاصرین! سینه چاکِ عصمتت از اخرین تا اولین هاج و واجِ حکمتت از اولین تا اخِرین عشق تو شرط قبولِ انبیای مرسلین چادرت حبلُ المتینِ اهل بیت طاهرین هرکجا که روضه است مزار فاطمه ست پرچمِ روضه ضریح و گریه کُن ها زائرین چادرت خاکی شد و کُفرِ سقیفه فاش شد دستشان رو شد دگر واللهِ خَیرُ الماکرین به تلاقیِ مدینه روز محشر که شود ناقه باشد مالِ تو پادرد مالِ حاضرین سهم تو شلاق شد وَیلٌ لِقوم الظّالمین صبر کرد اما علی! بَشَّر عِبادَ الصّابرین به غرور شیعه برخورده تو را خیلی زدند سوره ي کوثر نشسته در شَرارِ کافرین عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند لال گردد آن زبانها کور چشمِ ناظرین عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین #شاعر پوریا هاشمی *نمي دونم چي شد كه خواصِ جامعه لال شدن، خود فاطمه اومد تو ميدون برا اميرالمؤمنين، غربتِ علي رو ديدن نيومدن كمك، ديگه علي تنها موند، بي بي چادر به كمر بست، مگه من مُردم؟ درسِ ما همينِ از فاطميه، خودش اومد، محسنش رو هم آوُرد... زهرايي كه همسايه ها سايه اش رو نديده بودن، كار به جايي رسيد كه نامحرما دورش رو تويِ كوچه گرفتن...فكر كن يه خانومي تويِ خيابون داره راه ميره، به هر نحوي چند تا مرد دورش رو بگيرن، تو بايستي و نگاه كني، غيرتت اجازه ميده يا نه؟ اما رفقا! خانواده ي ما، زن و بچه ي ما، به فدايِ يه گردِ و غبارِ خانه ي اميرالمؤمين، زهرا سيدة النساءِ عالمينِ، او همه عالم صدقه خورِ سفره اش هستن، اين خانوم فرمود:" طُغيانُكَ يا فلان! أخرَجَتني" ما سايه مون رو مردم نديده بودن، مارو از خونه بيرون آوُردي... خودش اومد، محسنش رو آوُرد، باز كوتاه نيومد، توي مسجد اومد، ديد شمشير بالا سرِ علي گرفتن، گفت: الان نفرين ميكنم...تا همين جا تموم شد؟ نه! مگه زهرا كوتاه ميآد، گفت: زنها بيان تويِ مسجد، ميخوام خطبه بخونم...باز هم براي دفاعِ از ولايت خطبه خواند، چه خطبه اي...فاطمه بعد از واقعه ي در و ديوار اومد تويِ مسجد خطبه خوند، مي فهمي يعني چي؟ يعني محسنش سِقط شده بود، پهلوش شكسته بود، اما ديدن همين زهرايي كه توان راه رفتن نداره، توي مسجد ايستاده داره خطبه ميخونه، باز هم تموم نشد، زهرا برايِ حقِ اميرالمؤمنين به پا خواست، اما مردم بيدار نشدن، ميگفتن: فاطمه براي گرفتن حقِ علي برو شاهد بيار... گفت: حالا كه بيدار نميشيد، من نميذارم بخوابيد، من بايد برا علي گريه كنم، شب و روز برا علي گريه مي كرد، گريه اش هم سياسي بود، زهرا گريه مي كرد، همسايه گريه مي كرد، همسايه گريه مي كرد، اونم همسايه اش گريه م كرد، مدينه مي شد گريه، يكي مي اومد مي گفت: چه خبر شده؟ مي گفتن: دخترِ پيغمبر شِكوِه داره، گلايه داره... زنهاي مدينه مي اومدن از بي بي مي پرسيدن: " يازهرا! کَیْفَ أَصْبَحْتِ؟" حالتون چطورِ؟ بي بي مي فرمود: دو تا غصه من رو داره از پا در ميآره، پيغمبر رو از دست دادم و ظلمي كه به وصيِ او علي شده... بي بي مي فرمود:" مَثَلُ الاِمام مَثَلُ الکَعْبَة" امام مثلِ كعبه است، اين مردم هستن كه بايد برن دورِ كعبه، نه كعبه بياد سمتِ مردم... علي جان! اينا نمي فهمن، خودم طوافت ميكنم...* خودش نوشت،خودِ قاتلش نوشت از آتیش و هیزم و دَرِ بهشت خودش نوشت، به معاویه نوشت از میخ و پهلویِ مادرِ بهشت خودش نوشت،خودِ قاتلش نوشت کاری کردم با تازیونه، دستش بیوفته، در کمی واشه کاری کردم پشت در اُفتاد، جوري زدم که،نتونه پاشه کاری کردم تا آخر عُمر، این صحنه یادِ، مرتضی باشه خودش زده، خود قاتلش زده رفته و حالا تويِ کوچه اومده حسن نگفت، کی میدونه چی شده؟ روی چادرش چرا لگد شده؟ خودش زده،خود قاتلش زده کاری کرده ضربه ي دستش،که چشم زهرا، سیاهی میره کاری کرده برای پاشدن، از مجتبی هی کمک میگیره کاری کرده مادرِ عالم، توي هجده سالگي، از زندگی سیره *"إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" باطن سوره قدر فاطمه است، كي ميتونه فاطمه رو بشناسه؟"وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْر" اما يه راه داره بتونيم به زهرا نزديك بشيم "اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَن" حسين جان! تويي كه من رو به زهرا مي رسوني...حالا حسينِ فاطمه دست مارو برسونه به دَرِ خونه ي مادرش، اونجا گدايي كنيم...بريم گودال؟...* هي كُند مي بُره، لشكر كلافه شه فكر كن سنان كه هست، خولي اضافه شه اون نيزه ميزنه، اين تيغ ميكشه اي واي دخترش، هي جيغ ميكشه *هرجا كه هستي بگو: ياحسين!...* .