نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام_ حاج احمد سلطانی

روضه و توسل  ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام_ حاج احمد سلطانی

"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة،السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللّه" *امشب خوشا به حال اونایی که دعوت شدن سامرا، ما که امسال نیومدیم حَرمت اربعین، از همین جا دلمون رو روانه ی حرمش کنیم، کنارِ مزارِ شش گوشه اش بشینیم،هر جایِ این حرم دوست داشتی بشین، باهاش حرف بزن، بگو: آقاجان! خیلی دلم هوایِ حرمت رو کرده...* هزار شُکر که بُردیم نامِ هادی را هزار شُکر که داریم امامِ هادی را هزار شُکر که دارد در این هیاهوها لباسِ مشکیِ ما، احترامِ هادی را سلامِ ما برسانید ای کبوترها که بشنویم علیکَ السَّلامِ هادی را چقدر جلوه به جبریل میرسد وقتی خطاب می کند: آقا، غلامِ هادی را بیا رویم که جز سامرا پناهی نیست نیاز نیست به فطرس، بیا که راهی نیست *چشم سر رو ببند، چشم دل رو باز کن، مثل اینکه الان حرمش نشستی، کنارِ مزارِ با صفاشی، کیا دلشون میخواست الان حرمش باشن جامعه کبیره بخونن؟..* بر آستانِ تو مژگانِ ما که عادت کرد به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت کسی که رفت به این روضه ها عبادت کرد همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند سبوی خویش پُر از چشمه ی سعادت کرد برای عمه سادات در قفس رفتی و شیر عرض ارادت به این سیادت کرد *اون زنِ کذابه، خودش رو زینبِ کبری معرفی کرده بود، گفته بود من از ساداتم، امامِ هادی برای اینکه دروغ اون رو نشونِ همه بده، گفت: حیوانات به سادات کاری ندارن، قفسی آماده کردن، شیرِهای درنده ای آوُردن، حضرت اول خودشون واردِ این قفس شد، شیرها به پایِ حضرتِ هادی افتادن، احترام کردن حضرت رو، اون زن کذابه رو وقتی وارد قفس کردن از ترس به دروغ خودش اعتراف کرد...آری حیوانات به امام پناه آوُردن، اما کربلا چه کسانی بودن دورِ حسین؟ یه عده حرام زاده دورش رو گرفته بودن... امام حسینی ترین امام بوده امامِ هادی، اینقدر زمانِ این آقا کربلا رو خراب کردن، اینقدر حرمِ حسین رو شخم زدن، نوشتن: در پانزده سال، هفده بار حرمِ سیدالشهدا رو خراب کردن، اینقدر برا جدِّش گریه کرده...امام هادی، پول خرج می کرد، زائر راهیِ کربلا می کرد، می فرمود: هر وقت رسیدید برا منم دعا کنید، ای آقایی که برای دشمنت هم دعا کردی، نذار ما دستِ خالی بریم... شنیدید وارد خونه ی آقا میشدن، چندین بار به بهانه های مختلف، جسارت کردن، گفتن: آقا! میخواد شورش کنه بر ضد متوکل، چیزی پیدا نکردن جز شمشیرِ امامِ هادی و یک کیسه زَر که مُهرِ متوکل بهش خورده...وقتی متوکل اینارو دید، گفت: این پول خونه ی شما چه میکنه؟ حضرت فرمود: این رو از مادرت سئوال کن، مادرِ متوکل اومد، گفت: مادر! این پولها تو خونه ی علی بن محمد چه کار میکنه، گفت: تو یادت نیست، بچه بودی، مریض احوال بودی، من برایِ شفایِ تو، نذرِ امامِ هادی کردم... * پسر فراقِ پدر را چگونه چاره کند روا بود که گریبان امام پاره کند #شاعر حسن لطفی *آقایِ مارو بردن، نانجیب حضرت رو برد توی کاخ؛ شراب به حضرت تعارف کرد، اینقدر دلِ حضرت شکست، صدا زد: به والله، گوشت و پوست و استخوان ما از اینها مُبَرّاست، وقتی قبول نکرد، گفت: برای ما شعری بخون، حضرت شروع کرد شعر خوندن، همه گریه کردن، خودِ متوکل هم گریه اش گرفت، آخرِ سر هم یه پولی به حضرت دادن، با احترام راهیش کردن، اما شاید آقای ما تا منزل زیرِ لب هی گریه می کرد، هی میگفته: عمه جانم! عمه جانِ قد کمانم...* بمیرم که اشکِ چشاتو ندیدن تو رو مثلِ حیدر، تو کوچه کشیدن ولی خوب میدونی، دَرِ خونه تون رو آقا! هیچ کسی با لگد وا نکرده کسی ناله هایِ زنی رو تو آتیش پیشِ چشمِ شوهر تماشا نکرده میگن دورِ زهرا تو کوچه یه مشت نانجیب حلقه بستن میگن حُرمتش رو با ضربِ پا شکستن دلِ بی قرارت اسیرِ عذابه پریشونِ داغِ یه بزمِ شرابه میشه بزمِ شراب و ببینی ولی یادِ غم هایِ ارباب نیوفتی میشه از کام خشکش بخونی ولی یادِ چند قطره ی آب نیوفتی صدایِ کمک خواستنِ تو همه تویِ گودال شنیدن حسین رو با لب های تشنه، سر بریدن * امام هادی هر چی باشه یه مردِ، اگه واردِ اون بزم هم شده یه مردِ، اما بمیرم برایِ اون روضه ای که امام زمان براش خون گریه میکنه " دخَلَتْ زینبُ علی اِبْنِ زیاد"... یه عده نامحرم دارن نگاه میکنن، خانوم زینب رو واردِ بزم شراب کردن، یه وقت دید نانجیب داره با چوبِ خیزران، به لب و دندانِ حسین...* .