نمایش جزئیات

مدح و توسل ویژۀ ولادت حضرت جوادالائمه علیه السلام و حضرت علی اصغر سلام الله علیه_سید مجید بنی فاطمه

مدح و توسل ویژۀ ولادت حضرت جوادالائمه علیه السلام و حضرت علی اصغر سلام الله علیه_سید مجید بنی فاطمه

دوباره سَرَم در هوایِ شماست
تمامِ دلم سر سرایِ شماست
به سویِ خدا رفتم و دیده‌ام
فقط ردِ پا ردِ پایِ شماست
خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدایِ شماست
گدایی برازنده‌یِ ایلِ ماست
برازنده بودن برای شماست
ندارد تفاوت کجا می‌رسی
که هر انتها ابتدای شماست
خیالم از این و از آن راحت است
گره‌هام دست دعای شماست
مرا پای حیدر هلاکم کنید
به عشق رضا سینه چاکم کنید

دلی دارم و خانه زادِ رضاست
فقط یاد دارد که یاد رضاست
نجف ، کربلا رفتم و گفته‌اند
که راهش دهید از بلادِ رضاست
گره می‌خورد زندگی ام ولی
همین نا مُرادی مُرادِ رضاست
به خود آیم و باز بینم سرم
رویِ خاکِ بابُ الجوادِ رضاست
جوادش درِ بسته را باز کرد
گره‌های من را رضا باز کرد

خبر را مسیح از مسیحا شنید
خبر را زِ جبریل موسیٰ شنید
اگر گوشِ دل را دهی می‌توان
که از کعبه هم ذکر مولا شنید
زمین خشکسالی تَرک خورده بود
ولی ناگهان بویِ دریا شنید
دلِ انبیا بر دری می‌تپید
که از آن صدایِ شما را شنید
خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد
شبی که رضا ذکرِ بابا شنید

زِ تو کوچه‌ها تا معطر شدند
حسودانِ این شهر ابتر شدند
به کوریِ چشمان ناباوران
همه محوِ رویِ پیمبر شدند
عسل‌های کندویِ لبهای توست
گر این روزها شهد و شِکر شدند
برای تماشای لبخند توست
علی اکبری‌ها کبوتر شدند
کریمی کرامت جوادی و جود
چه خوش کُنیه‌هایت مکرر شدند
شبی که اذان گفت بابا همه
پُر از یادِ میلادِ اصغر شدند
خدا دید چشم پُر احساس تو
از آن ابتدا غرقِ مادر شدند
کسی را نگاهت معطل نکرد
دو دست مرا هیچ معطل نکرد

تو دریایی و در تماشا رُباب
تو در خوابی و غرقِ لالا رُباب
تو تا آمدی آبرو دادی اش
که خندید با تو به زهرا رُباب
شبیه حسینی و ماتِ تو اند
همه دورِ گهواره حتی رُباب
تو ذات بزرگی و جایت بلند
تو را داده بر دوشِ سقا رُباب
تبسم کن و خیمه را شاد کن
بیا زنده کن عمه را با رُباب
به دستان بابا هواست نبود
که چشمش به راه است آنجا رُباب
نگو مادرت را صدا می‌زدی
به دست پدر دست و پا می‌زدی

شاعر: حسن لطفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باب الحوائج...
رسیدی بین آغوش رقیه در شعف باشی
رسیدی تا برای بوسه ی عمه هدف باشی
علی اکبر رسید و چون عقیق دست بابا شد
ولی تو آمدی در دست او دُرِّ نجف باشی
گرفتی خو تو با بوی عبای حضرت ساقی
تو باید مثل مروارید در قلب صدف باشی
علی حق است و حق هم باعلی من خوب می دانم
که تو معیار حق هستی اگر در هر طرف باشی

تویی که از پر جبریل پیراهن به تن داری
بنازم هیبتی مثل عمو جانت حسن داری

نوشته بر سر هر طاق و هر منبر، علی اصغر
تو هستی ساقی و خم و می و ساغر، علی اصغر
رقیه گوشه ای او را به روی پاش می گیرد
و می خواند که ای همبازی خواهر، علی اصغر
تویی که با نوازشهای پیغمبر صفا کردی
شدی در بند آغوش علی اکبر، علی اصغر
ربابه بوسه های پشت هم می زد به لبهایت
تو هستی آشنا با بوسه ی مادر، علی اصغر

ز رویت موج می زد هیبت مردانه ی حیدر
چه غوغا می کنی ای بچه شیر خانه ی حیدر

برای دیدنت چشم همه غرق تماشا شد
زمین از قطره های اشک مشتاقانه دریا شد
چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری
قیامت زودتر از موعدش انگار بر پا شد
چنان باب الحوائج می شوی کز مهر و احسانت
غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد
خدا را شکر ما هم نوکر این آستان هستیم
که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد

تویی که پیش پاهایت پر پروانه می ریزد
کسی بی بردن نامت ز جایش بر نمی خیزد

زمین دور سرم چرخید و شعرم را رها کردم
برای مادرت نذر عجیبی ادعا کردم
که شاید عاقبت روزی کنار این حسینیه
مکانی را به عنوان "ربابیه" بنا کردم
دلم می خواست روزی خادم صحن شما باشم
نمی دانم چرا اینگونه نذرم را ادا کردم
تویی باب الحوائج، استجابت می کنی ما را
فقط با چشم بارانی دعا کردم دعا کردم

شب عید است و ما هم نوکر آل عبا هستیم
کرامت کن که ما چشم انتظار کربلا هستیم...

شاعر: احمد ایرانی نسب

.