نمایش جزئیات
شعرخوانی و توسل به حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام _ حاج محمد سهرابی
صَلِّ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلاَمُ عَلَى صَاحِبِ الشَّفَاعَةِ فِي يَوْمِ الْوَرَى السَّلاَمُ عَلَى الْمَخْصُوصِ بِذِي الْفَقَارِ السَّلاَمُ عَلَى مَنْ عَجِبَ مِنْ حَمَلاَتِهِ فِي الْحُرُوبِ مَلاَئِكَةُ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ السَّلاَمُ عَلَى النَّبَإِ الْعَظِيمِ السَّلاَمُ عَلَى صِرَاطِ اللَّهِ الْمُسْتَقِيمِ السَّلاَمُ عَلَى مَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (1)
*بخشی از زیارت مطلقه*
بیان لطیف و زبان دلفریب و قالب لب خوش کرشمه نازک و عشوه غریب و لطف و غضب خوش
حدیث زلف دراز تو کوته است از این رو که گفتهایم به هم اول معاشقه شبخوش
بسی معاینه کردیم ای حقیقتِ صحت علیلِ کوی تو را وقت میشود به مطب خوش
شعف به قافیه جفت است با نجف که بگوید درآ به رقص و نگهدار شرط و وضع ادب خوش
گدای بزم تو نازد به خلد زآن که مدام است جلیس نازک و می دیرسال و حال طرب خوش
بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش
ببین ز برج اسد وضع کشتگان ضعیفت دلیل دلکش و قاتل شریف و حکم و سبب خوش
ز مضجع تو بلند است آستانه انگور چرا نباشد از این اعتبار دور عنب خوش
شبی ز برج اسد بر گدای خویش نظر کن سگیاست ناخوش و دارد گمان خویش به رب خوش
به یاد لعل لبت کز شکر خراج گرفته است به هیج جا نشود چون عراق حال رطب خوش
حدیث عشق تو با ناکسان چگونه شود جفت رسید وصل خوش آن را که داشت اصل و نسب خوش ـــــــــــــــــ به جمعیت کفایت کرد امیرالمومنین ما را پریشانی وداعی کرد زین بحرِ یقین ما را
به ذلت بر زمینش سر نهادیم و ثنا گفتیم به روز حشر با عزَت برون آرد زمین ما را
غبارِ قبر او با آستین برگیر تا آن بت کشد بر آستانش در جزا از آستین ما را
تمنا از علی هم صحبتی با اوست خود ورنه شفاعت می کند پیش از علی ، ام البنین ما را
ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را
سرم کوبیدۀ سنگی است کز هر رگرگ کانش به کوی شوق دعوتنامه دارد هر پشیمانش
خیال جلوهاش از خواب مخمل برده راحت را به چشم باز میخوابند مشتاقان حیرانش
کمال محض را با چشم خود ما در نجف دیدیم سجود ناقصی دارند مردان ظل ایوانش
به تکوینی که من از آن جمال کل خبر دارم به یوسف میدهد تعلیمِ زیبایی غلامانش
به شهر شیر یزدان نیست راهی بیحضور وحی چراغ از چشم جبرائیل دارد هر خیابانش
مگر بر مرکب جهل آیم این دربار کامل را خرد در راه تو لنگ است و افتادهست پالانش
چنان عید غدیرش دلربا افتاده در عالم که یک هفته جلوتر میروم از خود به قربانش
بگو عقل پیاده از تعجب رو بگرداند شهیدان را به محشر گر سوار آرد شتربانش
مرا شانی که مخفی مانده است از انبیا، این است نمیدانم که در جنت کدامین است دربانش
به دربار تعالی جز تعالی نیست ستاری همان ذاتی که دارد هست در عالم نگهبانش
به صبح از آستین صد کلیمالله میریزد چراغ طور بیرون میزند شب از گریبانش
مساحت را در این جا ساحتی از جنس اعجاز است به عرض و طول، جنت جا شود در چشم گلدانش
تهی هرگز نکرد از کسوت خود ذوالفقارش را خود از «انی مع الله» جامه دارد تیغ عریانش
به تدبیری که اعلان سلونی پلهای از اوست ندیدم مشکلی را که نباشد سخت آسانش
به یاد شیر یزدان با وضو بنشین که مصحف اوست چونان ختم رسالت شان مکتوب است قرآنش
کرامت کرد و ما را کُشت از لطف، ای فدای او سخاوت کرد و خونها را هدر کرد، ای به قربانش
خلایق از علی جز نام او چیزی نمیبینند که ذاتش کرده بین «عین» و «لام» و «یاء» پنهانش
اگر از کفر میپرسی؛ غلام سلم آن شاه است اگر از سلم، کفری هست مطلق تحت فرمانش
کدامین سفره لاف میزبانی میزند اینجا؟ که حتی شخص حیدر، مرتضی بودهست مهمانش
چو زایشگاه او را سجده میآرند اهل دین چه جای عیب اگر بر مرقدش خوانند یزدانش؟!
به دربارش رسیدی غیر مدح او مخوان چیزی که من از زیرکیها زیرهها بردم به کرمانش
نشد هرگز به دنیا نرم آن مولا دل قرصش به رو روغن رو نداد آخر لب خشکیدۀ نانش
به تالارش رسیدن بیرکوع محض ممکن نیست ز غیرت سقف کوته بسته آن شه روی دالانش
کجا تمهید بودن میکنی ای دل کنار او که سامان هم ز هم پاشیده از هر حیث سامانش
علی اسم و مسمی نیست «معنی»، معنیِ محض است چه میکوشی کنی در لفظ بیمقدار عنوانش؟ ـــــــــــــــــ گر شود کافۀ مردم به حساب آلوده قهوۀ چشم تو فالی ست به خواب آلوده زودتر می شکند توبۀ خشک از آن روی سر سجاده کنم لب به شراب آلوده زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده دامن عصمتم از گَرد عبادت پاک است نشود بندۀ حیدر به ثواب آلوده نام ما را بنویسید به ایوان نجف نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده زآشنایان چه توقع ز غریبان چه ملال در محیطی که نشد بحر به آب آلوده معنی از خیر گذشتن به درش بگذر باز حیف از آن لب که بگردد به عتاب آلوده
1)زیارت مطلقه هفتم امام علی (ع)_سيد بن طاوس_ مصباح الزائر
.