نمایش جزئیات

روضه و توسل به اُم المومنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به نفس حاج میثم مطیعی

روضه و توسل به اُم المومنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به نفس حاج میثم مطیعی

از درد غربت داشت کوثر گریه میکرد
زهرا به روی قبر مادر گریه میکرد

خاک مزار مادرش را میگرفت و
با دست خود میریخت بر سر گریه میکرد

*شبِ رحلتِ اُم المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها .. امشب مادرمون فاطمه چه حالی داشت بمیرم برات بی بی جانم ..*

یاد گذشته یاد آینده برای
این مادر و دختر، پیمبر گریه میکرد

*زهرای مرضیه یه طرف گریه میکرد رسول خدا از یه طرف .. یا رسول الله .. سال ها بعد از رحلت خانم خدیجه کبری حضرت گریه می کرد .. تو هم امشب برا این خانم گریه کن .. اُم سلمه بعد از جناب خدیجه والامقام ترین و شریف ترین همسرِ پیغمبرِ .. خیلی باوفا بود .. ام سلمه میگه هر وقت اسم خدیجه رو میبردیم «فَلَمَّا ذَكَرْنَا خَدِیجَةَ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ..» پیغمبر گریه می کرد بعد میفرمود : «ثُمَّ قَالَ خَدِیجَةُ وَ أَیْنَ مِثْلُ‏ خَدِیجَةَ» (1) کجا کسی مثه خدیجه میشه ..! «صَدَّقَتْنِی حِینَ كَذَّبَنِی النَّاسُ» وقتی همه منو تکذیب کردن خدیجه منو تصدیق کرد .. «وَ وَازَرَتْنِی عَلَى دِینِ اللَّهِ» در راهِ دین خدا منو یاری کرد .. «وَ أَعَانَتْنِی عَلَیْهِ بِمَالِهَا» و با مالِ خودش کمک کرد به اسلام .. بعد پیغمبر فرمود خدا به من فرمان داده خدیجه رو به بهشتِ برین بشارت بدم .. اینطور بود پیغمبر با خدیجه سلام الله علیها .. امشب همه گریه میکردن ..*

گرم تماشای عزاداری آنها
یک گوشه ای آرام حیدر گریه میکرد

*ولایتِ امیرالمومنینُ پذیرفته بود این بی بی .. رسول خدا به خدیجه سلام الله علیها فرمود: «یَا خَدِیجَةُ هَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاکِ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی ..» (2) خدیجه، همسرِ عزیزم .. این علی مولای تو و مولایِ همۀ مومنینِ .. امام مسلمین و مومنین بعد از منِ رسولِ خداست .. بعد بی بی فرمود: «صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بَایَعْتُهُ عَلَى مَا قُلْتَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً عَلِیماً» بی بی هموز زمانِ امامتِ مولا رو درک نکرده بود بعد از پیغمبر زنده نبود ولی به امیرالمومنین ایمان آورد .. ای وای بر اونایی که بیعت کردن ولی بیعتشون با علی رو شکستن ..*

تکرار شد این قِصه اما در دل شب
این بار زینب زار و مضطر گریه میکرد

بر روی قبر مخفی مادر به یادِ
آن شعله ها و یاس پرپر گریه میکرد

وقتی که خون تازه از مسمار میریخت
انگار بر حال علی در گریه میکرد

دست خدا را دست بسته میکشیدند
زهرا به مظلومی شوهر گریه میکرد

صیادها با تازیانه حمله کردند
کوچه قفس بود و کبوتر گریه میکرد

یک روز هم زینب به زیر تازیانه
در قتلگه پیش برادر گریه میکرد

وقتی که طفلان بین آتش میدویدند
بر نیزه چشم آب آور گریه میکرد

شاعر : #علی_صالحی

منابع:
1)مناقب خوارزمى، ص 342- 354 شماره 364
2)مجلسى، بحار الأنوار ؛ ج‏۱۸ ؛ ص۲۳۳