نمایش جزئیات
توسل و مراسم قرآن به سر گرفتن ویژۀ شب های قدر به نفس استاد حاج منصور ارضی
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّل فَرَجَهُم»
لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ ، أَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُو ، الحیُ القَیوم الرَحمانُ الرَّحیمُ ، ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ بَدیعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ، مِنْ جِمیعِ ظُلْمی وَ جُرْمی و إِسْرافی عَلی نَفْسی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
«اَللّـهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذي اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ،*همه خجالتم از آقام اینه من نتونستم یه روزه درست بگیرم، بی گناه ..* صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامي هذا وَفي كُلِّ عام، وَاغْفِرْ لي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ یاعَلاّم»
اِلٰهی العفو ..
آمدم با همه پشیمانی
با دو چشم ذلیل و بارانی
معصیت کرده ام به آسانی
میتوانی که رو بگردانی
ولی عبدت خیال کن من را
جان زهرا حلال کن من را
یاالهی و ربی احسان کن
دل من بتکده است ویران کن
باز رحمی به غرق عصیان کن
روزیام یک سفر، خراسان کن
حق همسایهام به گردنم است
بی پناهم! پناهِ من حرم است
*یا امام رضا .. اول با شما شروع کردیم آقاجان ..*
وسط گریه ام تبلور کن
خودت این سنگ تیره را دُر کن
نان به نرخ تو نیست، آجر کن
سفرۀ خالی مرا پُر کن
درد خود را نگفتهام به کسی
آمدم تا به داد من برسی
توبه کردم نخست آمدهام
همهاش کار توست آمدهام
با همین پای سست آمدهام
اتفاقاً درست آمدهام
اتفاقاً حسین گفته بیا
سجده کن روی خاک کرببلا
پای صحبت بده خدای کلیم
وقت درمان بده به حال وخیم
با علی آمدم به پیشِ کریم
بغلم کن تو با تمام بدیم
شب قدر است آه و ناله بده
نجفم دیر شد حواله بده
*از غروب که اومد خونۀ دخترش هی گریه میکرد، هی میومد تو صحنِ حیاط آسمان رو نگاه میکرد ..*
حیدر از بسکه بیقرار همه است
فکر خود نیست، فکر کار همه است
آن شهیدی که رفت و یار همه است
با مناجات خود کنار همه است
در دعاها که گریه لازم هست
ذکر آمین حاج قاسم هست
زینب امشب به فکر تنهایی است
زینبی که عجیب بابایی است
سفرهاش پهن شد چه غوغایی است
گفت بابا عجب تماشایی است
فکر مرحم به زخم یاس کنید
تا نرفته است التماس کنید
چشم حیدر به دلبر افتاده
به روی زخم کوثر افتاده
فاطمه دید حیدر افتاده
شب قرآن به سر، سر افتاده
کاش این غم به آخرش نرسد
خبر او به دخترش نرسد
کاش محزون و خون جگر نشود
اینهمه گریه بی اثر نشود
کوچه بازار کوفه شر نشود
سر زینب شکسته تر نشود
کاش راه عقیله سد نشود
معجرش زیر پا لگد نشود
سَيدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي وَاجْمَعْ بَيني وَبَينَ الْمُصْطَفي وَآلِهِ خِيرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ خاتَمِ النَّبِيينَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَانْقُلْني اِلي دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ إلَيكَ وَاَعِنّي بِالْبُكآءِ عَلي نَفْسي *منو کمک کن یکم برا خودم گریه کنم* فَقَدْ اَفْنَيتُ بِالتَّسْويفِ وَالاْمالِ عُمْري*دارم غصه و افسوس میخورم برا عمری که خرج آرزوهام شد* وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْيسينَ مِنْ خَيري *دیگه از خودمم ناامید شدم* فَمَنْ يكوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّي*واقعا اگر منو با این بد حالی ببرن تو خاک چیکار کنم* اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلي مِثْلِ حالي اِلي قَبْري لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي *
وَمَا لِى لَاأَبْكِى وَلَا أَدْرِى إِلىٰ مَا يَكُونُ مَصِيرِى،* منو میخوان کجا ببرن ..* وَأَرىٰ نَفْسِى تُخادِعُنِى،*نفسم هی به من میگه حالا عمر داری ..* وَأَيَّامِى تُخاتِلُنِى *روزگار هم با من درست تا نمیکنه ..* وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِى أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ ؟ *عقاب مرگ بالاسرمِ .. امشب نشد، فردا .. خلاصه این مرگ یهو یقهم رو میگیره ..* فَما لِى لَاأَبْكِى ؟ *به من نگید چرا گریه میکنی ..*
اگه با این وضعیت تو قبر برم ..! من هنوز آماده نشدم ..* وَلَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتي *با عمل صالحم قبرم رو آماده نکردم ..*أَبْكِى لِخُرُوجِ نَفْسِى،*گریه میکنم برا اون ساعتی که نفسِ آخرم رو میکشم .. دیگه کسی کاری ازش بر نمیاد ..* أَبْكِى لِظُلْمَةِ قَبْرِى، * یا نورُ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلْمِ .. امام علیه السلام میفرماید چنان تاریکی قبر وحشت مینداره به دلِ میت .. اصلا زبانش لال میشه .. امام داره گریه میکنه ..!! * أَبْكِى لِضِيقِ لَحْدِى،*خیلی قبرم تنگِ .. حضرت فرمود فشار قبر همه دارن الاّ چند دسته ..* أَبْكِى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكِيرٍ إِيَّاىَ* آن دو ملک نکیر و منکر میان تا میرسن صداشون یه جوریه خیلی میت میترسه .. تا میگه من ربک؟! کسی نیست جواب بده ..
أَبْكِى لِخُرُوجِى مِنْ قَبْرِى عُرْياناً ذَلِيلاً حامِلاً ثِقْلِى عَلَىٰ ظَهْرِى *وقتی منو از قبر بیرون میارن، عریانم .. فقط بالِ اعمالم رو دوشمِ .. الهی العفو ..*
کوفه قحطی آب شد حیوانات میمیردن، دیگه آب کم شد همه اومدن درِ خونۀ علی (ع) گفتن آقا دعا کن .. فرمود من دعا میکنم ولی اگر میخواد دعا سریعتر مستجاب بشه برید پیشه حسینم .. اومدن خدمت ابی عبدالله، حضرت دعا کرد بارونِ شدید اومد .. همهشون گفتن ما تلافی میکنیم .. ای حسین .. بابا مگه بچه چقدر آب میخواست .. بچه شیرخواره دو تا قطره سیرابش میکرد .. چه تلافی کردن .. ای حسین ..
قرآن هاتون رو باز کنید
اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاَْکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى، أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ *آقامون رو به ما برسون ما دیگه حاجتی نمیخوایم .. قرآنهاتون رو به سر بگذارید*
اللَّهُمَّ به حق هَذَا الْقُرْآنِ وَ به حق مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ به حق کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ
_
ده مرتبه : بکَ یَا اللّهُ .. جل جلاله و عظم شأنه
_
الهی! بمُحَمَّدٍ .. صل الله علیه و آله و سلَّم
_
الهی!بعَلِیٍّ .. صلوات الله و سلامه علیه
_
الهی بفاطِمَهَ سلام الله علیها ..* بی بی جان برا ما و ملت و رهبرمون دعا کن خانم
_
الهی! بالْحَسَنِ بن علیٍ .. صلوات الله و سلامه علیه ..
_
الهی! بالْحُسَیْنِ .. صلوات الله و سلامه علیه .. *قربونِ لبِ تشنهت برم من ..*
_
الهی بعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ .. صلوات الله و سلامه علیه
_
بمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ .. صلوات الله و سلامه علیه
_
الهی! بجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد .. صلوات الله و سلامه علیه
_
الهی بمُوسَى بْنِ جَعْفَر .. صلوات الله و سلامه علیه
_
الهی بعَلِیِّ بْنِ مُوسى .. صلوات الله و سلامه علیه
_
الهی بمحَمَّدِ بْنِ عَلِی .. صلوات الله و سلامه علیه
_
الهی بعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد .. صلوات الله و سلامه علیه ..
_
الهی بالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ..
_
يَا أَبَانَا اِسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا " تو برامون دست به دعا بردار،ای بابایِ مهربون...هر کجا هستی اول آقاتون رو صدا بزنید: یابن الحسن ..
ده مرتبه: الهی بالْحُجَّةِ .. صلوات الله وسلامه علیه
پدری پیر شده دل نگرانِ زینب
همه دلشورهی او اشکِ روانِ زینب
خواست با پای خودش وارد خانه بشود
تا که بازی نکند با دل و جانه زینب
دومین بار علی پیش همه خورد زمین
ذکر یا فاطمه را روی لبانِ زینب
گریه کردن همه شهر، بزرگ و کوچک
به دل سوخته و مرثیه خوانِ زینب
گریه میکرد ولی معجر او دست نخورد
مثل عباس یکی گشته امانِ زینب