نمایش جزئیات
روضه امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر اجرا شده شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس سیدرضا نریمانی
امشب بریم خونۀ مولا، اما نه بذار بریم دَرِ خونۀ دخترش، آخه امشب علی خونۀدخترش مهمون بوده، هی میدید بابا میره وسط حیاط، هی به آسمون نگاه میکنه، هی زیر لب میگه:" إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون"، هی زیر لب میگه:" دارم میام، دوریمون داره تموم میشه .. اومد وسطِ حیاط، بابا جان! با کی حرف میزنید؟ بابا! یه شب مهمون ما شدی ببین داری چیکار میکنی با دلِ دخترت، بعد از این همه هم که اومدی خونۀ دخترت نمیآیی بشینی؟ چرا اینجوری میکنی بابا؟ فرمود: دخترم! امشب، شبِ وصلِ منِ، دخترم! خیلی دلم برا مادرت تنگ شده ..
خداحافظی کرد، راه افتاد، همچین که اومد از در بیرون بره، دید این مرغابی ها دورِ حضرت رو گرفتن، می فهمن امیرالمؤمنین کجا داره میره، خیلی عجیبِ، میگه: امیرالمؤمنین به دخترش سفارش مرغابی ها رو کرد، گفت: اینهارو آب و غذا بهشون بده..."آقاجان! سفارش حیوونا رو میکنی، میشه یه سفارشی مارو هم به دخترت بکنی؟" تا اومد بره این لباس و این عبا گیر افتاد به دستگیره در، حضرت لباس رو از دستگیره در آوُرد شاید اونجا زمین نشست، نمی دونم، یه آهی کشید، چی شده؟ علی نگاهش به در افتاده .. اینجا لباس علی به در گیر کرد، یهو دلش رفت سی سالِ پیش، اون لحظه ای که فاطمه اش پشتِ دَرِ ..*
تب گرفته تمامِ جسمِ مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم
گرچه بستند باز میریزد
خونِ دل از شکاف زخمِ سَرَم
زخم شمشیر قاتل من نیست
داغ ناموس مانده بر جگرم
دور بستر، حسین هست و حسن
جای محسن کنارشان خالیست
من که مرد نبردها بودم
یک جراحت مرا ز پا انداخت
وای از فاطمه که حوریه بود
پنجه بر گونه هاش جا انداخت
برو قنبر میان هرکوچه
بگو از حال و روزِ غمبارم
کودکان یتیم کوفی را
با خبر کن که کارشان دارم
*چیکار داری با یتیم ها؟ همه رو جمع کرد...*
این حسین است ، چهره ی او را
ای پسربچه ها نگاه کنید
سَرِ رخت و لباس او نکند
کشمکش بین قتلگاه کنید
سنگ از روی بام ها نزنید
هر زمان که اسیر آوردید
صدقه دست زینبم ندهید
کودکانی که شیر آوردید
آه و نفرین من به کوفه اگر
از سری معجری ربوده شود
وسط ازدحام جمعیت
نکند دختری ربوده شود
صاحبان تنور بعد از این
به سَرِ آفتاب رحم کنید
اهل کوفه وصیتم این است
به عروسم رباب رحم کنید
شاعران رضا قربانی
سید پوریا هاشمی
* تو رو خدا ببخشید دیگه، شبِ قدرِ...*
نیزه می رفت و بر می گشت
چشماش باز و بسته میشد
هر کس تویِ مقتل اومد
اونقدر میزد خسته میشد
زود راحتش کنید، رو تنش پا نذارید
کمتر اذیتش کنید
پیراهنش رو نه، میدونید کیِه میخواید
هتک حرمتش کنید
زود راحتش کنید،نزدیکِ سه ساعتِ
توی گودالِ
کمتر اذیتش کنید،چشم مادرش خیره
سویِ گودالِ
*بالحسینِ الهی العفو...*
برچسب ها
- متن روضه امام علی (ع)
- سیدرضا نریمانی
- شهادت
- مداحی
- متن روضه
- متن شعر
- اشعار مذهبی
- شعر به همراه سبك
- ماه مبارک رمضان
- امام علی
- روضه جانسوز
- حیدر
- مناجات و روضه
- گریز روضه
- روضه و توسل جانسوز
- متن اشعار
- گریز مداحی
- امیرالمومنین
- امام اول
- متن روضه شهادت امام علی
- متن روضه امیرالمؤمنین
- روضه برای امام علی
- گریز روضه امام علی
- رمضان ۱۴۰۰
- سال1400
- آموزش مداحي
- دانلود مداحي
- شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
- شب19 ماه رمضان1400
- شب قدر 19 ماه رمضان1400