نمایش جزئیات

روضه شب نهم محرم1400 قسمت پایانی سید رضا نریمانی آمدم آب به خیمه برسانم...

روضه شب نهم محرم1400 قسمت پایانی سید رضا نریمانی آمدم آب به خیمه برسانم...

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد
چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد!

تیرِنامرد اگر یاور مشکم می شد 
می شد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد

بگو از من به رقیه که حلالم بکند
خواستم آب به خیمه برسانم که نشد

حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود
خواستم بدنم را بکشانم که نشد

تا دو دستم به بدن بود علم بر پا بود
خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد

سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی
ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد

گفتم این لحظه ی آخر که در آغوش تو ام
لا اقل روی تو را سیر ببینم که نشد

هر دو دست و سر و چشمم به فدای سرِ تو
هر چه آمد به سرم نصف شما هم که نشد

#شاعر داود رحیمی

*خدایا! به عظمتِ باب الحوائج، به عظمتِ این شبِ عزیز، شبِ تاسوعا، قَسَمت میدم، خیلی ها مریض دارن، خیلی ها چند وقته کربلا نرفتن...*

سلام آقا! که الان روبروتونم
من اینجا و زیارتنامه میخونم
حسین جانم!...

بذار سایه ات همیشه رو سرم باشه
قرارِ ما شبِ جمعه حرم باشه
حسین جانم

حرم گفتم، هوای کربلا دارم
هواییتم، فقط دورِ تو می گردم
حسین جانم!

.