نمایش جزئیات

روضه شب هفتم محرم1400 قسمت اول سید مهدی میرداماد سر ظهر است و انتهای نبرد...

روضه شب هفتم محرم1400 قسمت اول سید مهدی میرداماد سر ظهر است و انتهای نبرد...

سر ظهر است و انتهای نبرد
همه جا پر شده صدای نبرد

پدرت خسته از بلای نبرد
اصغرم حاضری برای نبرد؟

*مگه نمیشنوی بابات داره میگه" هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی"مگه‌نمیشنوی بابات غریب شده وسط بیابون؟....*

یار شش ماهه ی پدر، اصغر
آبروی مرا بخر اصغر

نذر ام البنین چهار قمر
سهم لیلا برادرت اکبر

زینب آورده بود هر دو پسر
نجمه هم داده پاره های جگر

نذر من هم تویی، تو تاج سرم
همه ی هستی ام برو پسرم

*بچه رو داد دست زینب، همچین ‌که اومد بچه  رو بده دست خانوم، نگاه آخر رو ‌کرد، میدونست دیگه علی برنمیگرده، همچین که بچه رو داد دست عمه اش آروم دَرِ گوشش گفت:...*
 
از کف و هلهله نترس برو
این همه ولوله! نترس برو

از صف قافله نترس برو
مادر از حرمله نترس برو

تو نشانش بده علی هستی
با همین سن کم یلی هستی

*بچه رو بُرد، همه وجود رباب رفت، نوشتن بچه که رفت خودش رفت ته خیمه نشست دستاشو برد بالا ...*

به دلم غم نشاندی اصغر من
به چه روزم کشاندی اصغر من

زود رفتی نماندی اصغر من
رجز گریه خواندی اصغر من

هق هق ات مثل نغمه ی تکبیر
تو و یک جنگ تن به تن با تیر

*تو ‌همین‌حال وهوا بود داشت تو ‌خیمه با خودش نجوا میکرد، یه مرتبه دید بیرون خیمه ولوله شده، یه مرتبه شنید صدای گریه بچه ها بلند شده ،همهمه شده چه خبره ؟!*
 
دلهره دارد این دلم چه شده ؟
می شود غصه قاتلم چه شده ؟

به سر آمد تحملم چه شده ؟
چه خبرشد؟ بگو ! گلم چه شده ؟

پدر پیر تو چرا برگشت ؟
یک قدم آمد و دو تا برگشت ؟

پدرت دست و پاش می لرزد
بغض کرده صداش می لرزد

اشک بر گونه هاش می لرزد
چیست زیر عباش می لرزد؟

می کشد روی تو عبا چه کند؟
می رود پشت خیمه ها چه کند؟

*هرجوری بود با زینب خودش رو رسوند بالاسر علی نشست، نوشتن جلو ابی عبدالله گریه نکرد شکایت نکرد فقط نگاه کرد ...*

گریه های مرا تو نشنیدی؟
تو که از مادرت نرنجیدی؟

پاشو اصغر بگو که بخشیدی!
تو چرا زیر خاک خوابیدی؟

ترسم از اینکه زیر و روت کنند
با سر نیزه جستجوت کنند

هستی مادر تو را بردند
زیور خواهر تو را بردند

آخرش پیکر تو را بردند
روی نیزه سر تو را بردند

باز هم مقصدِ عمو شده ای
روی نی هم قدِ عمو شده ای

#شاعر داوود رحیمی

↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』