نمایش جزئیات
روضه شب هشتم محرم1400 قسمت پایانی سید مهدی میرداماد پاشو عصای، دست بابا...
باردوم رفت میدان گفت: بابا! دیگه بذار برم ، ابی عبدالله یه جور دیگه نگاش کرد، مقتل میگه : "فنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ"دیگه نا امید شد، علی رفت میدان ... نوشتن: نزدیک هشتاد نفر رو توی نبرد دوم به درک واصل کرد... دیگه خسته شد، تشنگی فشار آورد، ابی عبدالله هنوز داره نگاه میکنه علی وسط میدانِ، یه مرتبه نانجیبی با شمشیر فرق سر علی رو زد ... همین رو بدون برا روضه علی اکبر همه ی دشمن به حسین خندیدن همه هلهله کردن ..تا فرق سرش زخمی شد خودش رو انداخت روگردن اسب، وقتی سوار زخمی میشه خودش رو میندازه روگردن اسب، اسب متوجه میشه سوار زخمیِ برمیگرده عقب...
نوشتن: خون سرش روی چشمای اسب روگرفت، تو اون گرد وخاکاسب دیگه جایی رو ندید، به جای اینکه بیاد عقب، رفت وسط لشکر دشمن، ابی عبدالله داره از دور میبینه، نگاه کرد دید وسط میدون شلوغ شد، همه دور یه نفر حلقه زدن، شمشیرا بالامیره ..
وسط این شلوغیا یه مرتبه شنید یه صدایی میگه بابا .."ابتا .."حسین...
ابی عبدالله اومد، سوار اسبشِ، اومد رسید میدان بالا سر علی .. مقتل میگه: میخواد بگه از اسب پایین اومد باید بگه : “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس”اما هیچجا ننوشتن ... نوشتن تا رسید کنار بدن “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس”از اسب افتاد زمین .. .دوسه قدم اومد پاشه دید زانوهاش رمق نداره، لشکر نگاه کردن دیدن حسین رو زانوهاش داره راه میره ..حسین ..*
پاشو عصای، دست بابا
پاشو علیِ ارباً اربا
تنت چه دَرهمه واویلا
پاشو یه فکری کن برا من
رسیده عمه بین دشمن
ببین به گریه هام میخندن
خدا میدونه دارم میمیرم
بعد تو دیگه از تموم دنیا سیرم
برای بابات نمونده چاره
تن جدا جدا تو رو عبا میذاره
*رسید بالا سر علی با تحیر نگاه کرد" فقطّعوه بسیوفهم ارباً ارباً"....ابی عبدالله کنار هر شهیدی رفت باهاش دوسه جمله حرف زد اما کنار علی اکبر نوشتن هی گفت: بابا با من حرف بزن ...*
نرو آخه هنوز جَوونی
درسته غرق خاک و خونی
ولی بگو پیشم می مونی
*تارسید کنار علی اکبر نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن ..*
چه وضعی داره زخم پهلوت
چقدر کبوده دست و بازوت
شکسته فرق سر تا ابروت
دوباره زخمِ پهلو و سینه
کنارتم ولی دلم رفته مدینه
*اینجا یه زخم پهلو دید هرکاری کرد نتونست علی رو جمع کنه، بغل کنه ،این بدن رو کنارهم قرارداد خودش رو انداخت رو این بدن ... یه بار دیگ هم این کارو کرد، کجا؟ مدینه وقتی باباش گفت یتیمای فاطمه بیان ... مدینه همخودش رو انداخت روی بدن مادر ....حسین ..*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
برچسب ها
- سید مهدی میرداماد
- اشعار شهادت حضرت علی اکبر (ع)
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- شعر مذهبی
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گریز روضه
- گریز مداحی
- متن شعر مداحی
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب هشتم محرم
- روضه حضرت علی اکبر
- متن روضه حضرت علی اکبر
- شعر شهادت حضرت علی اکبر
- متن روضه شب 8 محرم
- حضرت علی اکبر امام حسین
- محرم 1400
- روضه حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم
- محرم1400 سید مهدی میرداماد
- متن روضه های سید مهدی میرداماد
- سید مهدی میرداماد محرم1400
- شب 8 محرم1400 سید مهدی میرداماد
- روضه علی اکبر 1400 سید مهدی میرداماد
- شب هشتم محرم1400
- متن روضه علی اکبر سید مهدی میرداماد
- شب هشتم محرم 1400
- هشتم محرم 1400