نمایش جزئیات

روضه شب عاشورا محرم1400 قسمت پایانی سید مهدی میرداماد امشب سپاه حق ...

روضه شب عاشورا محرم1400 قسمت پایانی سید مهدی میرداماد امشب سپاه حق ...

امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند 
یک عده حق، یک عده باطل برگزیدند 

*بالاخره رسید شب عاشورا "گفتم‌ که فراق را نبینم دیدم، آمد به سرم از آنچه‌ میترسیدم" آخرین شبی است که این خواهر و برادر کنار هستند...*

در انتظار صبح فردا می خروشند 
یک عده  جان، یک عده ایمان می فروشند 

یک دسته راه نار را در پیش دارند 
یک عده عشق یار را با خویش دارند 

*امشب به خودمون یه نهیب بزنیم، ما جزو کدوم‌دسته ایم؟ تکلیفمون معلومه یا نه؟ ما جزو‌سپاه امام زمانموم هستیم یا نه؟ امشب شب تصمیمِ ،شب تغییره ،حر امشب شد حر، امشب تصمیم‌گرفت از وسط دوزخ‌‌ و آتش اومد تو بغل بهشت... *

امشب حسینیون نمی گنجند در پوست 
فردا بود معراجشان از دوست تا دوست
 
امشب بلا جویان عاشق، در نمازند 
فردا به نوک نیزه سرها، سر فرازند 

*این امشب و فردا جگر زینب روخون کرده، امشب فقط زینب میگه: مکن ای صبح طلوع ...*

امشب دهد آل علی را پاس، عباس 
فردا ندای اهل خیمه وای، عباس
 
امشب عدو دارد هراس از خشمِ عباس 
فردا به میدان خون رود از چشمِ عباس 

امشب شود وقف ولایت هستِ عباس 
فردا جدا گردد ز پیکر دستِ عباس 

امشب به جای آب، سقا اشک دارد 
فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد
 
امشب شب است و نغمۀ قرآنِ اکبر 
فردا عطش آتش زند بر جانِ اکبر 
 
امشب علی اصغر درآغوش رباب است 
 
* لالایی بخونم ... فکر کن مادرش تو‌خیمه است شیر نداره اما هی داره بچه رو تکون میده...*

لالالا مادرِتو بدونِ شیره
این لبه یا مثل کویره 
گریه نکن صدات میگیره 
لا لا لا لا...
لا لا لا قناریِ بی آب ودونه 
لالایی گلِ پونه
خدا خودش روزی رسونه

*امشب رباب برا علی اصغر تو بغلش لالایی میگفت، امشب رباب بچه تو بغلش آرومش می کرد، فردا مثل این ساعت بچه اش کجاست؟ فردا این ساعت نشسته جلو‌خیمه ها هی دنبال بچه اش میگرده...*

امشب علی اصغر درآغوشِ رباب است 
فردا در آغوش پدر در پیچ‌ و تاب است 

امشب چو گُل زینب گریبان را دریده 

تا شنید داداشش داره اشعاری میخونه به استقبال مرگ‌میره " یَا دَهْرُ أُفُّ لَكَ مِن خَلیلی"نوشتن اینجا زینب گریه کرد .. تا شنید شب، شب آخره عمره برادره، نوشتن سیلی میزد تو صورت خودش از حال رفت، بیهوش شد ..*

امشب چو گُل زینب گریبان را دریده 
فردا چه خواهد‌کرد با حلق دریده

امشب حسین است و شب و چشم تَرِ او 
فردا روان برخاک، خونِ حنجر او
 
امشب سرشک از چشم‌ پیغمبر روان است 
فردا سر فرزند زهرا بر سنان است 
 
ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید 
تا جانب گودال شمر دون نیاید 

ای کاش عُمر این‌جهان پایان بگیرد  
تا خیمه های فاطمه آتش نگیرد
 
ای اسب ها حُرمت بر این مولا گذارید 
فردا مبادا روی قرآن پا گذارید 

ای سنگ دشمن، نشکنی آیینه اش را

*چیزی نمونده چند ساعت دیگه نا نجیب سنگی برداشت پیشانی حسین رو‌ هدف گرفت، سَرِ حسین‌ رو شکست، خون از چهره راه افتاد پیراهنش رو بالا زد ...*

 ای سنگ دشمن، نشکنی آیینه اش را
ای نیزه! نشکافی به مقتل سینه اش را 

*وقتی پیراهنش رو بالا زد، نانجیب دید سینه حسین پیدا شد... نانجیب سینه رو‌هدف گرفت سه شعبه رو زد...
سه شعبه سینه رو سوراخ کرد، هرکاری کرد از  جلو‌ تیر بیرون نیومد، کمرش رو‌خم کرد ... حسین  تیر رو‌ که از کمردرآورد، مرحوم شیخ مفید میگه: دیگه نتونست رو اسب بمونه، ذوالجناح یه اسب معمولی نبود، با ابی عبدالله زندگی کرده بود، فهمید حسین زخمی شده، فهمید ابی عبدالله تیر خورده، آروم دستاش رو گذاشت جلو،آروم‌خم‌شد... دید حسین داره زیر لب میگه" بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ"یه مرتبه دید حسین با صورت از بالا افتاد... این اسب با بقیه اسبا فرق داشت... اسب باهوشه، اسب تعلیم  دیده است، اسب معرفت داشت، جدای همه اینا حسین رو میشناخت تا دید امام افتاد، لشگر داره هجوم میاره،  چیکار کنه؟ تنها چیزی که به ذهنش رسیدرفت سمت خیمه ها، گفت برم زن و بچه هاش رو بیارم، شاید به خاطر زن و بچه هاش بهش رحم‌کنند، رفت به طرف خیمه ها زن وبچه ریختن بیرون، دنبال ذوالجناح بچه ها اومدن بالای بلندی، دیدن دورِ بابا حلقه زدن... یکی با شمشیر میزنه، یکی باسنگ...حسین .. *

↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』