نمایش جزئیات

مدح خوانی غدیر خم به نفس حاج محمد طاهری کیست این معنی اشراق

مدح خوانی غدیر خم به نفس حاج محمد طاهری کیست این معنی اشراق

کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل

کیست این صوم و صلوة و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل

کیست او همهمه‌ی دِیر و کِنشت
کیست او زمزمه‌ی تاج محل

کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین
فاتحِ خیبر و صفین و جمل

هرچه در عین علی فکر کنی
می‌رسی باز به جای اول

عقل یا عشق چه پاسخ دارند
به سؤالی که بود لاینحَل

که بشر می‌شود اینگونه مگر
هٰا عَلیٌ بَشرٌ کیفَ بَشَر

عشق باید به جگرها برسد
تا که از یار خبرها برسد

دل که عاشق بشود شوقِ جنون
اثرش زود به سرها برسد

سنگ هم باشی اگر آب شوی
از دمِ عشق اثرها برسد

خطبه‌ی روز غدیر ارث خداست
از پدرها به پسرها برسد

چقدر نام علی می‌چسبد
از نجف بارِ شِکرها برسد

وقت مدحش شده و جامه‌دَران
شعر از بین هنرها برسد

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلیٌ بَشرٌ کیفَ بَشَر

بر جهاز شتران بالا رفت
نه که از کُون و مکان بالا رفت

دست در دست علی پیشِ همه
حضرت جانِ جهان بالا رفت

چشم حجاج یکی را می‌دید
در دو تن یک دل و جان بالا رفت

از مَلک تا به فَلک نادِ علی
از کران تا به کران بالا رفت

در حدیث است که هنگام غدیر
بانگ جبریل چنان بالا رفت

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلیٌ بَشرٌ کیفَ بَشَر

لشکر کفر پشیمان می‌شد
هرچه صف بود پریشان می‌شد

بانگ حق بود که ماشاالله
لحظه‌هایی که به میدان می‌شد

جمع می‌کرد همه سرها را
ذوالفقاری که به جولان می‌شد

وقت می‌داد اگر ضربِ علی
عَبدُوَد نیز مسلمان می‌شد

عمر و عاص است به اوحق بدهید
به خودش دست به دامان می‌شد

آنقدر جذبه‌ی مولا می‌دید
مَلک‌الموت رجز خوان می‌شد

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلیٌ بَشرٌ ‌کَیفَ بَشَر

عقل مبهوت از آن جاه و جلال
چشم کور است و زبان الکن و لال

درک او بیشتر از حد خلیل
فهم او دورتر از صید خیال

کیست او مُبغِض هر صُلبِ حرام
کیست او معنی هر نان حلال

می شود عین علی آید؟ خیر
مثل او نیز نه با فرض محال

ما شرابیم از انگور ضریح
ما گداییم گدای سر سال

از ازل روحِ قدس درگیر است
تا ابد هست چنین غرق سؤال

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلیٌ بَشرٌ ‌کَیفَ بَشَر

چه خیالی است که دشمن داریم
ما که این نام مُطَنْطَن داریم

خط سرخ من و تو نام علی است
پای او یک رگ گردن داریم

حرز زهراست برای این خاک
شُکر از فاطمه جوشن داریم

خاک ما از نجف آباد شده
باز هم حسرت رفتن داریم

اربعین آرزوی ماست ببین
شعله ای ما همه خِرمَن داریم

باید او مدح خودش را گوید
به علی دست به دامن داریم

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلیٌ بَشرٌ ‌کَیفَ بَشَر

شاعر: حسن لطفی