نمایش جزئیات

روضه شهادت امام صادق علیه السلام سال ۱۴۰۰ کربلایی حامد خمسه باز هم نوبت مدینه شد و

روضه شهادت امام صادق علیه السلام سال ۱۴۰۰ کربلایی حامد خمسه باز هم نوبت مدینه شد و

باز هم نوبت مدینه شد و
در غمش باز کربلا می‌سوخت
باز در کوچۀ بنی هاشم
خانه‌ای بین شعله‌ها می‌‌سوخت

نیمه شب ریختند درِ خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
در آتش گرفته را اما
ناگهان روی کودکان بستند

به پر دامنی ولی این بار
آتش چوب شعله‌ور نگرفت
پدر از خانه رفت شکر خدا
پهلوی او به میخ در نگرفت

نفسش بند آمده، نامرد
در پی خود دوان دوان نبرش
پیرمرد است، می‌خورد به زمین
بین کوچه کشان کشان نبرش

*خدا رحمت کنه همه بزرگترا رو .. روح همه‌شون شاد .. شیخ الائمه رو سر برهنه دنبال مرکب دارن میدوانن .. یه نفر نگفت :

پیرِمرد قبیلۀ ما را
بی عصا بی قبا نبرید
بگذارید عبا بردارد
پا برهنه به کوچه ها نبرید

سن و سالی از حضرت گذشته .. نفس نفس زنان وارد شد .. الهی بمیرم برات .. *

شرم از رنگ این محاسن کن
رحم کن حال کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده استخوانش را

حق بده که به یاد او انداخت
گرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا در مسجد
داغِ بابا عزایِ محسن داشت

*برا آبرودار بده آبروش رو ببرن .. صدتا تازیانه به آدم بزنن، یه حرف بد نزنن ..*

حق بده که به یاد او انداخت
عرق سرد روی پیشانیش
خون روی جبین جدش را
عمه و رنج کوچه گردانیش

حق بده که به یاد او انداخت
عمه اش را گذر گذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راه تنگ تر بردند

حق بده که به یاد او انداخت
گیسوانش که خاک آلوده‌اند
گیسویی را که در دل گودال
غرق خون روی خاک‌ها بودند

روی این کوچه‌ای که از سنگ است
همه جایش نشانی او بود
یاد یک حنجر است این دفعه
نوبت روضه‌خوانی او بود

هرچه او بیشتر نفس می‌زد
بیشتر می‌‌زدند زینب را
تیغشان مانده بود در گودال
با سپر می‌‌زدند زینب را

سر شب کودکان همه در خواب
تا سحر می‌زدند زینب را
یک نفر در میان گودال و
صد نفر می‌زدند زینب را

شاعر: #حسن_لطفی