نمایش جزئیات
روضه شهادت حضرت حمزه و حضرت عبدالعظیم علیهم السلام _ حاج مسعود پیرایش
أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ .. (سوره الأنبياء/ ۸۳)
يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (سوره يوسف/ ۸۸)
آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان
تشنه ام تشنۀ دیدار، سبویی برسان
این طرف آن طرفم جانِ رقیه مکشان
بنده ات را به سر سفره زهرا بنشان
خواهشاً اشک دو چشمانِ مرا جاری کن
کار از کار گذشته تو فقط کاری کن
سینه ام وادی طور است پُر از نورِ جلی ست
تازه فهمیده ام این گریه چه خیر العملی ست
دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلیست
بندۀ سینه زنت دست به دامان علیست
به سرم سایۀ ایوان و امان نجف است
دل من تنگ علی تنگ اذان نجف است
من بهم ریخته ام کاش که درهم بخری
گذری هم که بیایم تو ز من میگذری
در شب اول قبرم ز تو دارم اثری
آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری
من خجالت زدۀ تو شدم آبم نکنی
جلویِ چشم علمدار خرابم نکنی
آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین
بگذارید بیفتد سر و کارم به حسین
باز افتاده همه کوله و بارم به حسین
تک و تنها کس و کاری ندارم به حسین
شب جمعه است دلم دور و بر کرببلاست
حسرت پیر غلامت، سفر کرببلاست
آن لبِ تشنه که می خواند دعا ریخت به هم
ته گودال، سری با نوک پا ریخت به هم
مادری گفت حسین و همه جا ریخت به هم
خیمه ها ریخت به هم، کرببلا ریخت به هم
کهنۀ پیرهنی داشت و صیاد کشید
سر ناموسِ حسین بن علی داد کشید ..
شاعر: #رضا_دین_پرور
تا اومد بدن حمزۀ سیدالشهدا رو دید عبا رو درآورد رو بدنِ حمزه انداخت .. اینجای روضه، روضه خوان متحیره بره کربلا یا مدینه .. آخه این صحنه یه جای دیگه ام تکرار شد .. تا دید فاطمه رو زمین افتاده .. خونه پر از اراذل و اوباشِ .. عبا رو ، رو فاطمه انداخت ..
شام رحلت محدث بزرگ حضرت عبدالعظیمِ .. ان شالله به جایی برسیم آقا و مولامون بهمون بگه «أنتَ وَلِيُّنا حَقّاً ..» امام هادی فرمود در مقام حضرت عبدالعظیم که تو دوستِ حقیقی ما هستی .. ان شالله ما هم به اونجا برسیم ..
نگاه کرد دید خواهرش داره میاد .. بدن، بدنِ یه علمدارِ رشیدِ هنوز دست و پاهای مُثله شده بیرون مونده .. فرمود خار و خاشاک بیارید بدن رو بپوشانید آخه خواهرش طاقت نداره نمی تونه تحمل کنه .. صلی الله علیک یا اباعبدالله ..
اذون گفتن اما، هنوز زیرِ پایی ..
سه ساعت تمومه که تویِ قتلگاهی
هنوز توی گودال، شلوغه عزیزم
خودت بهم بگو اینا دروغ عزیزم