نمایش جزئیات

قسمت پایانی روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مجید بنی فاطمه

قسمت پایانی روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مجید بنی فاطمه

لالا علی!
گریه نمیکنی دیگه، چرا علی!

میمیری از عطش تو خیمه ها، علی!
یکم دَوُوم بیار تو رو خدا، علی!

بخواب علی!
 میدونی تیر زدن به مشک آب، علی!

کجا میری از بغل رباب، علی!
روی سر تو میکنن حساب، علی!

کاشکی میشد که مشکلِ
داغ لبهات رو حل کنم

قنداقِ خالیُ 
باید جای بچم بغل کنم

وقت رفتت، نزدیکه، علی!
خیلی گردنت کوچیکه، علی!

فدا شده
یه تیر زدن سر از تنش جدا شده

میون خیمه ها سر و صدا شده
تو لشکر اما هلهله به پا شده

رباب رباب!
علیت رو کشتن برای ثواب، رباب!

آخرشم بهش ندادن آب، رباب!
نداره ارباب پیش تو جواب رباب

بینِ سر با تنِ علی
افتاده خیلی فاصله

کشتیش دیگه برای چی
داری میخندی حرمله؟:

دیگه میری تو، خواب ناز، علی!
چشم تو هنوز، مونده باز، علی!

*علی لای لای...  شنیدی میگن مرغِ بِسمِل؟ میدونی چه لحظه ای رو میگن؟  وقتی مرغی رو ذبح میکردن، یکی دوتا میدادن در خونه فقرا، همچی که وقتی سرش رو میبرید بال بال میزد، بعد یه مرتبه از حالتش می افتاد، تا میومدی  برداری، دوباره بال بال میزد، اون لحظه رو میگن مرغِ بِسمِل...
من میخوام امروز مَردُم به شما همین رو بگم، وقتی حرمله تیر به گلوی علی زد، این بچه بال بال زد، حسین اومد بره سمت خیمه دید دوباره بال بال میزنه برگشت، میگفت: مادر دست و پا زدن بچش رو نبینه، همچین که دیگه علی جان داد، اومد پشت خیمه چقدر سخته یه بابا با دست خودش بخواد برای بچه اش قبر بکنه، شروع کرد یه قبر کوچیکی کندن، همچی که این بچه رو درون قبر گذاشت، یه وقت شنید یکی میگه: مَهلاً مَهلا! یابن الزهرا! اجازه بده یک بار دیگه بچه ام رو ببینم... ناله بزن: حسین!*

.